ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

گفتم تا پای شهادت ایستاده‌ایم و در مساله ولایت کوتاه نمی‌آییم

گروه سياسي- محمد مهدي تهراني: وقتی اکبر گنجی می‏خواست بر منتقدان اصلاحات بتازد و آنان را بانی قرائت فاشیستی و سلطانی لقب دهد، بر سه نفر تنگ می‏گرفت و این سه آیت الله مصباح یزدی، آیت الله خزعلی و آیت الله مهدوی کنی بودند. او بیانات آیت الله مصباح یزدی را اطلاعیه جناحی جامعه روحانیت مبارز می‏خواند و سخنان آیت الله خزعلی را حاکی از دغدغه هایی قابل درک که از راه همدلی می توان انگیزه و علل آن را فهمید!
هشدارهای جريان ارزشگرا نسبت به انحرافاتی که از دوران سازندگی کلید خورد و کم‏کم در کشور ریشه دواند، با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری هفتم و نیز در طول دوره دولت‌هاي هفتم و هشتم جدی‏تر شد. این در حالی بود که هاشمی رفسنجانی و کروبی این حجم از انتقاد و احساس خطر را به جا نمی‏دانستند.
آیت الله مهدوی‏کنی در این خصوص می‏گوید: «آقای هاشمی هم گفتند این حرف‌ها چیست که آقای مهدوی می‌گوید؟ آقای کروبی هم مخالفت کردند. دیگران هم اعتراض کردند ولی من چنین احساس خطری را داشتم و روز به روز هم این احساس بیشتر می‌شد و بعد هم معلوم شد که حق با من بود حتی بعضی از دوستان که این تعبیر مرا آن وقت مورد اشکال و انتقاد قرار می‌دادند، گاهی مشابه این تعبیر را به زبان آوردند و خود آقای کروبی در این اواخر در بعضی از سخنرانی‌هایشان در مجلس داشتند، بیان کردند که مشروطه دارد برمی‌گردد.»
آیت الله از همان نخست نگران روندی بود که ذیل حکمرانی دولت سازندگی آغاز می‏شد. او خود در این خصوص می‏گوید: «بنده قبل از انتخابات دوره ششم احساس خطر می‌کردم و گفتم احساس می‌کنم که مشروطه دارد تکرار می‌شود. چون می‌دیدم برخی از مدیران و مسولان که در متن نظام و در دولت هستند و بودند، مطالبی را اظهار می‌دارند.»
او به کسانی اشاره می‏کند که به طرافداری از دولت سازندگی و رییس جمهور به رهبری حمله می‏کردند. آیت الله مهدوی‏کنی تصریح می‏کند: «گویا بعضی از اصول قانون اساسی برایشان قابل قبول نبود{؟} اگر محترمانه بگویم این اصول برایشان هضم نشده بود و گاهی به طرفداری از دولت آقای هاشمی، رهبری را زیر سوال می‌بردند و رهبری را مزاحم می‌دیدند. به خصوص بعد از اینکه جریان کارگزاران و این حرف‌ها پیش ‌آمد و گروه دوم خردادی‌ها نیز به آنها پیوستند و جبهه‌ واحدی تشکیل دادند. من در این جریان که روز به روز پیش می‌رفت احساس می‌کردم که جریان، جریانی معمولی نیست از این رو در بعضی از سخنرانی‌هایم گفتم که من واقعا احساس خطر می‌کنم همان احساس خطری که در مشروعیت می‌شد بنابراین با صراحت گفتم که مشروطیت دارد برمی‌گردد.»
ظهور جريان کارگزاران سازندگی در آستانه انتخابات مجلس پنجم شاید سرآغاز کشمکش‏ها و سامان‏یابی جریانی نوظهور بود. ناطق نوری در این مورد می‏گوید: «از جانب آقای هاشمی مطرح شد که جریان های دیگری هم هستند و می خواهند لیست بدهند. استنباط من این است که ظاهرا با ایشان صحبت کرده بودند و تصمیم داشتند که یک تشکیلاتی راه بیاندازند و فقط به دنبال بهانه بودند که توجیهی برای تشکیلاتشان بیابند. آقای هاشمی گفتند:"يك عده‌اي هستند كه خواست‌هايي دارند و اگر شما به خواسته‌هايشان عمل كنيد، آنها ليست نخواهند داد. در غير اين صورت، آن ها اقدام به تهيه‌ي ليست مي‌كنند." خواسته‌ آن‌ها اين بود كه حداقل پنج نفر از افرادي را كه معرفي مي‌كنند ما در ليست خودمان قرار دهيم. واقعيت اين است كه از قبل برنامه‌ها رديف بود و آن‌ها هم كساني را پيشنهاد داده بودند كه ما نمي‌توانستيم همه را به راحتي قبول كنيم. آقای هاشمی ادامه دادند: آقایان امام جمارانی، توسلی، انصاری، محجوب و یک نفر دیگر که بعدا گفتند عبدالله نوری.»
ناطق نوری ادامه می‏دهد:«به دنبال این رفتیم که ببینیم جریان چیست؟ خودم به آقای امام جمارانی تلفن کردم. ایشان گفت: من اصلا کاندیدا نیستم و نمی خواهم به مجلس بیایم. آقای توسلی و آقای انصاری هم همین طور. آقای محجوب قرار گرفتن در لیست جامعه را می پذیرفت. بنابراین معلوم شد که اصلا موضوع چیز دیگری بوده و آن بحث کارگزاران بود که آقای هاشمی آن ها را مطرح کرده بود. آقای عبدالله نوری را هم آقای هاشمی –در مجلس ختم مادرشان- گفت که در لیست بگذارید. در شورای جامعه روحانیت این مسئله مطرح شد و تاکید گردید که این افراد را آقای هاشمی معرفی کرده اند. پس از رای گیری در شورا، آقای محجوب رای آورد، اما آقای عبدالله نوری رای نیاورد که در لیست قرار بگیرد و آقایان دیگر هم در جامعه روحانیت اصلا آن را نپذیرفته بودند.»
رای نیاوردن عبدالله نوری بهانه ای بود برای اعلام موجودیت حزب کارگزاران سازندگی. ناطق نوری در این زمينه می‏گوید: «یقینا در مورد این جریان، قبلا برنامه‏ریزی و مطالعه شده بود زیرا یک حزب به این زودی تشکیل نمی شود و نمی تواند به این سرعت آنچنان سریع وارد میدان شود و تبلیغات گسترده ای راه بیندازد. آقای هاشمی در یک مقطعی، به من گفتند: فائزه دختر ایشان را هم در لیست بگذارید. من گفتم اصلا جامعه روحانیت با این تفکر نمی سازد، بالاخره جریان اصولگرایی و تفکر مذهبی جامعه بسیاری از شعارهای این آقایان را قبول ندارند. در واقع هر چه از این ماجرا گذشت بیشتر روشن شد که طرح این نامزدها اصولا بهانه ای برای اعلام موجودیت کارگزاران بود.»
ناطق نوری همچنین ادامه می‏دهد: «وقتي كارگزاران سازندگي اعلام موجوديت كرد، مقام معظم رهبري يك برخوردي با آن‌ها كرد و فرمود: آن‌هايي كه وزير هستند و مسؤوليت دارند نمي‌‌توانند در اين تشكيلات باشند. لذا چند وزير كه در ليست كارگزاران بودند، كنار رفتند.»
آن روزها هم البته بحث تقلب پیش کشیده شد. ناطق می‏گوید: «در مجلس پنجم رأي اول تهران از من بود، اما بعضي‌ها قائل به آن بودند كه رأي اول براي خانم فائزه هاشمي بوده است. و در همین راستا انگشت اتهام تقلب را به سمت وزارت کشور نشانه رفتند به گونه‏ای که حتی بعضی از فرزندان آقای هاشمی برای یقین از صحت شمارش آراء در ستاد انتخابات مستقر شدند که فشار روحی زیادی را برای مسئولین اجرایی فراهم کردند و به نظرم با آنها جفا شد چون واقعا عمل کرده بودند.»
ناطق نوری همچنین می‏گوید:«گاهي خود آقاي هاشمي پي‌گيري مي‌كرد و گاهي فرزندان او مي‌رفتند در وزارت كشور و پاي دستگاه كامپيوتر مي‌خوابيدند و مي‌خواستند ببينند اين رأي‌ها چه شده است. در اين جريان به آقاي بشارتي و تابش كه مسئوليت انتخابات را داشتند، خيلي جفا شد، آن ها واقعا سالم عمل كرده بودند.»
این سرآغاز مواجهه با جامعه روحانیت مبارز تهران بود که به سود مجمع روحانیون مبارز رقم می‏خورد. کمی بعد با ظهور دولت هفتم، سر و كله جریان‏های دیگری که در بدنه دولت سازندگی و در نهادهایی مانند مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری سامان یافته بودند، پیدا شد و حلقه نشینان کیان و آئین پایشان به عرصه سیاست بیش از پیش باز شد. اینجا بود که آیت الله مهدوی‏کنی به صراحت به میدان آمد و نسبت به بازگشت مشروطیت هشدار داد.
او خود در این خصوص می‏گوید: «من مقصودم این بود که حوادث ناگواری که بعد از مشروطه واقع شد، دارد تکرار می‌شود... من احساس خطر می‌کردم و می‌گفتم مشروطه دارد برمی‌گردد یعنی افرادی یا احزابی خودآگاه یا ناخودآگاه به نام انقلاب، علیه انقلاب فعالیت می‌کنند چنان که عده‌ای به نام مشروطیت علیه آن اقدام کردند و استبداد رضاخانی را به ارمغان آوردند. هشدار من در آغاز برای بسیاری قابل قبول نبود و غریب می‌نمود و احیاناً مورداعتراض قرار می‌گرفت.»
آن روزها کروبی در کنار هاشمی به انتقاد از آیت الله برخواست و در مسجد اعظم قم پرسید آقای مهدوی کیست که این حرف‏ها را می‏زند؟ مهدوی حق ندارد که اینگونه بلندپروازی کند! مگر مهدوی مرجع تقلید است که از موضع بالا سخن می‌گوید؟! و... بانیان آزادی اندیشه نمی‏توانستند انتقادات آیت الله را تحمل کنند.
کم‏کم باب قرائت‏های مختلف از دین باز شد و اینجا باز نوبت نقد جريان ولايت‌مدار بود. جامعه روحانیت مبارز تهران به پشتیبانی از آیت الله مصباح‏یزدی و انتقاد از آغاز انحرافات برخواست. در بیانیه این تشکل روحانی آمده بود: «هنگامی که جناب آقای استاد مصباح در نماز جمعه ناصحانه تقاضا می کند نباید در مورد مسلمات و قطعیات دین و نظام قرائت ها را موقوف کنیم و اجازه بدهیم مقدسات و مسلمات در گردونه قرائت ها بازیچه دست این و آن قرار گیرد، متاسفانه برخی از مسئولین محترم به جای آن که این نصیحت مشفقانه را بپذیرند و آن را تایید کنند و راه قیل و قال و مجادله را در این مورد مسدود سازند، بلافاصله فردای آن روز مسئول محترم با موضع‏گیری تند و واکنش سریع علیه ایشان می‏گویند ما در اسلام هیچ اصل مسلمی که قرائت بردار نباشد نداریم و همه چیز حتی اصل توحید نیز قرائت های گوناگون دارد.»(خرداد 5/7/1378)
در واکنش به چنین اظهارات و مواضعی بود که اکبر گنجی در روزنامه‏های زنجیره‏ای اصلاح‎طلبان در قامت یک دین‏شناس دست به قلم برد و نوشت: «دین شناسی آنان حدود سی تا چهل سال از دین شناسی آن که به قول حضرت امام تمام آثارش بلااستثناء خوب است و پاره تن امام بودف فاصله دارد! گویی ابتدا آقایان محترم باید بنشینند یک بار به دقت آثار گرانسنگ مطهری را بخوانند و مبادی معرفت شناختی و کلامی خویش را تصحیح کنند!»
آیت الله تنها در پایتخت ننشست بلکه شهر به شهر و استان به استان گشت تا نسبت به انحرافات نوظهور هشدار دهد. او خود در این خصوص می‏گوید: «حتی من راه افتادم به بعضی از شهرها رفتم. چون واقعا احساس خطر می‌کردم به بعضی از استان‌ها مانند مشهد و مازندران رفتم. در خود تهران در جلساتی سخنرانی کردم. در جلسه‌ای که برای ائمه جمعه تشکیل شده بود، رفتم و صحبت کردم چون احساس خطر می‌کردم و الا من زیاد در جریانات سیاسی وارد نمی‌شدم چون در اینجا احساس خطر می‌کردم رفتم و آنچه که به نظرم درست آمد، بیان کردم.»
در اين دوره، باب هجمه به ولایت فقیه آغاز شد و درصدد عرفی کردن تمام قدسیات جامعه اسلامی بر آمدند. آیت الله، ماجرای آن روزها را این گونه تعریف می‏کند: «شب نوزدهم ماه رمضان همان سال مطالبی از نشریه "عصر ما" خواندم که در آن بحث ولایت را پیش کشیده بود و گفته بود که اصلاً مشروعیت ولایت- نه تنها ولایت فقیه- بلکه ولایت امیرالمومنین و معصومین هم منوط به قبول و رای مردم است. آرام آرام در روزنامه سلام، نوشتند که ولایت الهی نیز منوط به رای مردم است زیرا خداوند خود در قرآن کریم فرموده‌:"انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا" ما انسان را هدایت کردیم و آنها مختارند می‌توانند قبول کنند می‌توانند قبول نکنند. اگر قبول کردند هدایت خدا و ولایت او را پذیرفته و به سعادت می رسند و اگر قبول نکردند از آثار هدایت الهی خود را محروم کرده‌اند پس مردم مختارند بپذیرند یا نپذیرند. اختیار در دست مردم است. متاسفانه اینها ولایت تکوینی را با تشریعی خلط کردند و ندانستند که مقصود از اختیار در آیه شریفه اختیار درحوزه تکوین و آفرینش است نه اختیار در مقام تشریع و تکلیف. زیرا مردم در حوزه تشریع و قانون مکلف و موظف به ادای تکلیفند. به دلیل آیه بعدی در همین سوره "انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالاً وسعیراً" اگر الزام و تکلیف نبود مخالفت و نافرمانی مردم موجب عذاب و غل و زنجیر نمی‌شد.»
آیت الله در مقابل انحرافات کوتاه نمی‏آمد و برخلاف کسانی که به خیالشان میانه‏رو بودند(!)، به صراحت لب به انتقاد می‏گشود:«من در سخنرانی شب احیا گفتم ما از روزی که به دنیا آمدیم سقمان را با تربت امام حسین (ع) و آب زمزم گرفتند و ما را به نام امیرالمومنین (ع) و ولایت او بزرگ کردند... من در آن شب گفتم که ما در این راه تا پای شهادت ایستاده‌ایم و در مساله ولایت کوتاه نمی‌آییم. شما برای اینکه ولایت فقیه را زیر سوال ببرید چرا ولایت علی را زیر سوال می‌برید؟ چرا ولایت خدا را زیر سوال می‌برید؟ آخر حیا هم خوب چیزی است و بی‌حیایی هم اندازه دارد. هر چیزی حدی دارد رحم‌الله امرءً ‌عرف‌ قدره و لم یتعد طوره.»
آیت الله از استدلال‌هاي خود و محاجه‏هایش نیز سخن می‏گوید: «گفتم آیا شما در زمان امام جرات می‌کردید این حرف‌ها را بزنید؟ چرا شما نان را به نرخ روز می‌خورید در آن زمان در خط امام بودید، این امام همان امامی است که ولایت فقیه را به صورت مطلق و عام قبول داشت. نظریه امام در سخنان وی درصحیفه نور مکرر آمده است. ولی امروز احساس امنیت می‌کنید و جانشین او را زیر سوال می‌برید؛ البته مساله ولایت فقیه به معنی نفی مقررات عمومی و نادیده‌گرفتن مراتب مدیریت در ساختار حکومت و نظام اسلامی نیست. ولایت در مقام اجرا روح حکومت و موجب قوام آن در برابر انحرافات است و در واقع ولایت، عمود نظام اسلامی و انقلاب دینی ما است و اعمال آن بدون حفظ ساختار قانونی، نامعقول و ناممکن است و در حقیقت این ساختار مورد تایید والی است و نظام ولایی بدون این ناممکن است ودر حقیقت این ساختار مورد تایید والی است و نظام ولایی بدون این ساختار عملاً غیر میسر و اصولاً ولایت بدون آن مفهوم و معنا دارد زیرا ولایت دینی مبتنی بر اعتقاد، مردم است و اعتقاد امری قلبی است و با زور و تحمیل به دست نمی‌آید. از این رو بر فرض تکثر و تعدد والی و بر فرض رقابت وتزاحم به طور قطع رای اکثریت مردم در چارچوب ضوابط دینی تعیین کننده خواهد بود.»
سخنان آیت الله واکنش‏های جريان تجديدنظر طلب را به دنبال داشت. حتی بهزاد نبوی نیز دست به قلم برد تا بلکه پاسخ آیت الله را بدهد و او را خاموش کند؛ اما آیت الله همچنان سخن می‏گفت. او معتقد بود اين افراد در زمان امام که بحث ولایت مطلقه مطرح می‏شد، جرأت پیدا نمی‏کرده‏اند حرفی بزنند و اکنون که روی کار آمده‌اند، تازه زبان‏هایشان باز شده و غرض‏های اصلی‏شان برملا شده است.
آیت الله در توصیف آنان می‏گوید: «آنها که در زمان حضرت امام خود را درخط امام می‌دانستند و شعارشان پیروی ازامام بود،ناگهان کارشان به جایی رسید که حتی ولایت امیر المومنین(ع) را به اراده مردم منوط کردند و علی را در ردیف خلفا و روسا جمهوری قرار دادند و امامت شیعه را با امامت اهل سنت برابر شمردند.»
آیت الله مهدوی‏کنی در همان سال‏ها به تفصیل مصاحبه‏هایی انجام داد و در باب تبیین اصل و جایگاه ولایت فقیه سخن راند. او مشروعیت ولایت فقیه را ناشی از انتصاب ولی به پروردگار و امام معصوم قلمداد می‏کرد و با تبیین مواضع امام راحل در این خصوص توضیح می‏داد کسانی که به دروغ خود را منتصب به امام می‏کنند، نسبتی با مواضع او ندارند.
ماجرای آن روزها اما انگار در همان روزها خلاصه نشد و جدال آیت الله با کسانی که با خط امام زاویه‏‎های اساسی داشتند، ادامه پیدا کرد و در جریان‎هاي فتنه نیز تبلور یافت. گويا اكنون نيز علي‌رغم كسالت، به ميدان آمدن براي كور كردن خط فتنه را براي خود تكليف ديده و براي حفظ شأن و جايگاه مجلس خبرگان حاضر شده بنا بر مشي هميشگي خود صريح‌تر در مقابل جريان ضد انقلاب داخلي و خارجي بايستد.

هیچ نظری موجود نیست: