ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

هفت خطبه تاریخ ساز "آقا"

محمدحسن روزی طلب: هنوز 10 سال از انتصاب حضرت آیت الله خامنه ای به امامت جمعه تهران نگذشته بود که پس از عروج آسمانی بنیانگذار انقلاب اسلامی، به وصیت امام خمینی، مجلس خبرگان امام جمعه تهران را به رهبری انقلاب برگزید. امام جمعه تهران در دوران حیات امام، خطبه های تاریخ سازی را مانند خطبه 15 اسفند 1359 که در آن خشم انقلابی در برابر بنی صدر، جایش را به صبر به فرموده امام داده بود، خطبه غرا پس از عزل بنی صدر، خطبه روشنگرانه پس از پذیرش قطع نامه ایراد کرده بود.
در این نوشتار به هفت خطبه تاریخی و تاریخ ساز آیت الله خامنه ای در دوران رهبری ایشان می پردازیم:
خطبه اول
چهل روز از فقدان بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران گذشته بود که آیت الله خامنه ای در روز 23 تیرماه 1368 بر منصب امامت جمعه قرار گرفت. شروع خطبه ها با صدای گریه و ناله مستعمعان همراه بود: «چهل روز از فقدان عظيم و مصيبت‏بار امام بزرگوارمان مى‏گذرد و اين اولين جمعه‏اى است كه من در فقدان آن عزيز به نماز جمعه مى‏آيم و با شما امت وفادار و ياران مخلص او روبه‏رو مى‏شوم. باور كردن اين حقيقت تلخ، بسيار سخت است. در طول سال‌هاى گذشته، تصور دنياى بى‏روح و فضاى افسرده و زندگى غم‏انگيزى كه در آن، امام و رهبر و مراد و معلم و مرشد و پدر و اميد ما حضور نداشته باشد، برايمان بسيار دشوار بود. پروردگارا! ما در اين مصيبت به تو پناه مى‏بريم، از تو تسلا مى‏جوييم، از تو كمك مى‏خواهيم و به تو شكوه مى‏كنيم. اى بقيةالله، اى حجةبن‏الحسن‏العسكرى! تسليت اين مصيبت بزرگ را به تو عرض مى‏كنيم.»
خطبه اول به امام اختصاص داشت: «اولين كار بزرگ او، احياى اسلام بود. دومين كار بزرگ او، اعاده‏ى روح عزت به مسلمين بود. سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمان‌ها احساس درك امت اسلامى داد. چهارمين كار بزرگ او، ازاله‏ى يكى از مرتجع‌ترين و پليدترين و وابسته‏ترين رژيم‌هاى منطقه و جهان بود. ازاله‏ى حكومت پادشاهى در ايران، كار پنجم او، ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام بود؛ چيزى كه به ذهن مسلمان‌ها و غيرمسلمان‌ها خطور نمى‏كرد. كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامى در عالم بود. هفتمين كار بزرگ او، نگرشى جديد در فقه شيعه بود. كار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكام بود. امام ما اين باور غلط را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم، مى‏تواند زندگى زاهدانه‏اى داشته باشد و به جاى كاخ‌هاى مجلل، در يك حسينيه از ديداركنندگان پذيرايى كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا با مردم برخورد كند. كار نهم او، احياى روحيه‏ى غرور و خودباورى در ملت ايران بود و بالاخره دهمين كار بزرگ او، اثبات اين نكته بود كه «نه شرقى و نه غربى»، يك اصل عملى و ممكن است.»
خطبه دوم اما با تشکر آغاز شد: «اولاً، از خبرگان منتخب مردم به خاطر حسن‏ظنى كه به اين بنده‏ى حقير ابراز داشتند و مسؤوليت بزرگ و سنگينى را بر دوش من نهادند، تشكر مى‏كنم. ثانياً، از آحاد ملت بزرگ ايران و گروه‌هاى پُرشور و وفادار كه در طول اين مدت به عنوان بيعت و اعلام وفادارى، با پيام و حضور و پياده‏روى و تهيه‏ى طومار و غيره، تأييد و حمايت خودشان را اعلام داشتند، صميمانه و با همه‏ى وجود تشكر مى‏كنم و به خاطر وفادارى بى‏نظيرشان نسبت به امام و مقتداى بزرگ امت در طول چهل روز عزاى عمومى، سپاسگزارم.»
در ادامه، مسیر ایران در دوران رهبری ترسیم شد: «ملت هميشه بايد بيدار باشد و وحدت كلمه‏ى خود را حفظ كند... شما از همه‏ى دشمنانتان قويتريد... بايد براى حركت، كمرمان را محكم ببنديم. ما ديگر جنگ نظامى نداريم؛ اما جنگ با موانع سازندگى پيش روى ماست. بايد كشورمان را بسازيم.»
و در انتها: «ياد امام هرگز از دل و جان ما رخت نخواهد بست. امام عزيز! مگر ممكن است ما تو را فراموش كنيم؟ يقيناً اين غم بزرگ همچنان ما را تا سالهاى متمادى همراهى خواهد كرد. امام عزيز! ما از امروز - كه عيد قربان است - باز هم به خاطر تو زندگى و تلاش را شروع مى‏كنيم؛ چون تو اين راه را مى‏خواستى و مى‏پسنديدى و مى‏طلبيدى.»
خطبه دوم
ده سال پس از رهبری آیت الله خامنه ای، روز جمعه 18 اردیبهشت سال 1377 مصادف با عاشورای حسینی بود و رهبر انقلاب در خطبه های نماز جمعه بحث را به بیان عبرت‌هاي عاشورا کشاند: «بحث عبرت‌هاى عاشورا مخصوص زمانى است كه اسلام حاكميت داشته باشد. حداقل اين است كه بگوييم عمده اين بحث، مخصوص به اين زمان است؛ يعنى زمان ما و كشور ما، كه عبرت بگيريم. ما قضيه را اين‏گونه طرح كرديم كه چطور شد جامعه اسلامى به محوريت پيامبر عظيم‏الشأن، آن عشق مردم به او، آن ايمان عميق مردم به او، آن جامعه سر تا پا حماسه و شور دينى و آن احكامى كه بعداً مقدارى درباره آن عرض خواهم كرد، همين جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتى بعضى همان كسانى كه دوره‏هاى نزديك به پيامبر را ديده بودند، بعد از 50 سال كارشان به آن‏جا رسيد كه جمع شدند، فرزند همين پيامبر را با فجيع‌ترين وضعى كشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از اين بيشتر چه مى‏شود؟!»
اکنون بعد از گذشت 12 سال از زمان آن خطبه و گذراندن دوران تلخ دوم خرداد، خواندن هشدارهای مستقیم رهبری انقلاب بسیار گواراست: «اما همين حادثه باورنكردنى (عاشورا)، همين حادثه عجيب و حيرت‏انگيز، اتفاق افتاد. چه كسانى كردند؟ همان‌هايى كه به خدمتش مى‏آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى‏كردند. اين يعنى چه؟ معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول اين 50 سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اين‏جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسم‌شان مسلمان است و عده‏اى هم طرفدار اهل‏بيتند! اهل‏بيت محترمند؛ آن روز هم در نهايت احترام بودند؛ اما در عين حال وقتى جامعه تهى و پوك شد، اين اتفاق مى‏افتد. حالا عبرت كجاست؟ عبرت اين‏جاست كه چه كار كنيم جامعه آن‏گونه نشود. ما بايد بفهميم كه آن‏جا چه شد كه جامعه به اين‏جا رسيد؟»
رهبر انقلاب در ادامه چند مثال از مال اندوزی سعد بن عاص، ابوموسی اشعری، طلحه و سعد ابی وقاص آوردند و پس از بیان این مثال ها این گونه نتیجه گرفتند: «عزيزان من! انسان اين تحولات اجتماعى را دير مى‏فهمد؛ بايد مراقب بود. تقوا يعنى اين. تقوا يعنى آن كسانى كه حوزه حاكميت‌شان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن كسانى هم كه حوزه حاكميت‌شان از شخص خودشان وسيع‌تر است، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب ديگران باشند. آن كسانى كه در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب كل جامعه باشند كه به سمت دنياطلبى، به سمت دل بستن به زخارف دنيا و به سمت خودخواهى نروند. اين معنايش آباد نكردن جامعه نيست؛ جامعه را آباد كنند و ثروت‌هاى فراوان به وجود آورند؛ اما براى شخص خودشان نخواهند؛ اين بد است. هر كس بتواند جامعه اسلامى را ثروتمند كند و كارهاى بزرگى انجام دهد، ثواب بزرگى كرده است. اين كسانى كه بحمدالله توانستند در اين چند سال كشور را بسازند، پرچم سازندگى را در اين كشور بلند كنند، كارهاى بزرگى را انجام دهند، اينها كارهاى خيلى خوبى كرده‏اند؛ اينها دنياطلبى نيست. دنياطلبى آن است كه كسى براى خود بخواهد؛ براى خود حركت كند؛ از بيت‏المال يا غير بيت‏المال، به فكر جمع كردن براى خود بيفتد؛ اين بد است. بايد مراقب باشيم. همه بايد مراقب باشند كه اين‏طور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همين‏طور بتدريج از ارزش‌ها تهيدست مى‏شود و به نقطه‏اى مى‏رسد كه فقط يك پوسته ظاهرى باقى مى‏ماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش مى‏آيد -امتحان قيام ابى‏عبدالله- آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مى‏شود!»
خطبه سوم
18 روز از دی ماه سرد سال 1377 گذشته بود که رهبر انقلاب در اوج ماجرای قتل های زنجیره ای و فشار عجیب رسانه‌های زنجیره ای، خطبه‌هاي نمازجمعه تهران را ایراد کردند. ایشان در ابتدا این قتل ها را مشکوک عنوان کرده و فرمودند: «اين حادثه، حادثه بى‏سابقه‏اى براى كشور ما بود. تاكنون چنين حادثه‏اى براى ما پيش نيامده بود. براى مردم هم حادثه جديد و مهم و قابل توجهى بود.»
رهبر انقلاب در ادامه تمثیل زیبایی برای برخی رسانه های داخلی به کار بردند؛ "بچه بی عقل"؛ «بنده كه 20 سال است از نزديك با جزئيات برخوردهاى تبليغاتى با خودمان مواجهم، از اين جنجالى كه راديوهاى بيگانه در اين حادثه درست كردند، تعجب نمى‏كنم. البته از بعضى كارهاى خودي‌ها تعجب مى‏كنم! از كار بعضى از اين مطبوعاتي‌هاى خودى و رسانه‏هاى داخلى تعجب مى‏كنم! اينها درست مثل بچه بى‏عقلى عمل كردند كه پدرش مثلاً در يك برخورد زبانى با يك آدم خبيثِ بدجنسِ بدزبانى درگير باشد و اين بچه بى‏عقل هم از روى بى‏توجهى به موقعيت، بنا كند پدر خودش را مثلاً مسخره كردن! اينها چنين موضعى گرفتند. البته حالا اين نگاه خوشبينانه است؛ مبنى بر اين است كه اينها غرض و مرض و ارتباطى ندارند. اگر چنين باشد، كه بحث ديگرى است.»
رهبر انقلاب در ادامه از کادر و مسئولین وزارت اطلاعات تشکر کردند و فرموردند: «عده‏اى در صددند از وزارت اطلاعات انتقام بگيرند و حالا اين بهانه خوبى برايشان شده است! مسؤولان وزارت اطلاعات ما، بزرگ‌ترين خدمات را به اين كشور كردند. نيروهاى مؤمن و مخلص و صميمى، از همان روزهاى اول، داخل وزارت رفتند. من فراموش نمى‏كنم؛ چند وقتى از طرف شوراى انقلاب مأمور شدم كه به آن‏جا بروم و سركشى كنم. به آن‏جا رفتم؛ اتاق‌هايى را باز مى‏كرديم، مى‏ديديم كه در زيرزمين، جوانان تحصيلكرده و فهيم نشسته‏اند و براى خاطر اين مملكت، اين اسناد را دسته‏بندى و حفظ مى‏كنند؛ يعنى براى كشور اين اسناد را نگهداشتند. بعد قضاياى معارضين -گروهك منافقين و حزب توده- پيش آمد. اگر اين عناصرِ اطلاعات نبودند، اگر اين مجموعه نبود، شما خيال مى‏كنيد كه اين انقلاب جان سالم به‏در مى‏برد؟»
آیت الله خامنه ای پس از آن که داریوش فروهر را مخالف بی ضرر جمهوری اسلامی دانستند و بر پیگیری قضیه تاکید کردند، هشداری جدی نیز به پشت صحنه های قضیه قتل های زنجیره ای دادند؛ هشداری که بعدا نشان داد تحلیل رهبر انقلاب از این ماجراي مشکوک کاملا صحیح و مقارن با حقیقت بوده است: «عده‏اى عناصر سوءِ استفاده‏چى و فرصت‏طلب، در اين جنجال چند روزه، به خيال اين‏كه حالا وزارت اطلاعات قدرت و توانى ندارد؛ شير بى‏يال و دُم و اشكمى شده و مورد تهمت قرار گرفته است، سعى مى‏كنند كه فضاى كشور را از چتر امنيتى خالى فرض كنند. من به آنها هم نصيحت مى‏كنم كه اين اشتباه را نكنند. اشتباه نكنيد؛ اين انقلاب آسان به دست نيامده است. اين امنيتى كه در اين كشور هست، آسان به دست نيامده است. اين حكومت مردمى، به قيمت خون صدها هزار نفر از اين مردم به دست آمده است.»
خطبه چهارم
چند هفته از غائله کوی دانشگاه و آشوب در خیابان‌های تهران نگذشته بود که رهبر انقلاب اسلامی در بيستمین سالگرد اقامه اولین نمازجمعه تهران به دانشگاه تهران رفت تا با خطبه های امام گونه‌اش، آرامش را به کشور بازگرداند. در این خطبه بود که رهبر انقلاب برای اولین بار از فتنه سخن گفت: «خطرناك‌ترينِ اين حوادث، حادثه‏اى است كه فتنه باشد. فتنه، يعنى حادثه غبارآلودى كه انسان نتواند بفهمد چه كسى دوست و چه كسى دشمن است و چه كسى با غرض وارد ميدان شده و از كجا تحريك مى‏شود. فتنه‏ها را بايد با روشنگرى خاموش كرد. هر جا روشنگرى باشد، فتنه‏انگيز دستش كوتاه مى‏شود. هر جا حرف بى‏هدف، كار بى‏هدف، تيراندازى بى‏هدف، تهمت زدن بى‏هدف وجود داشته باشد، فتنه‏انگيز خوشحال مى‏گردد؛ - چون صحنه شلوغ مى‏شود.»
آیت الله خامنه ای در ادامه کد بسیار مهمی از اظهارات مقامات آمریکایی را فاش کردند: «مدتى پيش احساس مى‏شد كه مراكز عمده دشمنى با ملت ما، در انتظار حوادثى در ايران هستند؛ در حرف‌هايشان اين معنا روشن بود. در سال گذشته، رئيس سازمان جاسوسى كشور امريكا در گزارشى كه براى خودشان تهيه كرده بود و داد، اين‏طور گفت: در سال 1999 -يعنى همين سال جارى مسيحى- در ايران انتظار حوادثى را داريم كه در اين بيست سال گذشته -يعنى از اول انقلاب تاكنون- بى‏سابقه است! در واقع با اين زبان، نشان مى‏داد كه از چيزهايى پشت پرده مطلع است. بعضى از اين فراري‌هايى هم كه با دشمن همكارى مى‏كنند و به امريكا پناهنده هستند، شبيه اين حرف‌ها را زدند. يكى از همين وابستگان فرارى -آن‏طور كه در خبرها آمده بود- گفته بود كه ما سال آينده به ايران خواهيم رفت!»
رهبر انقلاب در ادامه به نخ تسبیح حوادث سال های 77 و 78 اشاره کردند. همچنين، تاسیس رادیو آزادی و تقویت رادیوهای بیگانه، تضعیف وزارت اطلاعات با قتل های مشکوک، درگیری های ساختگی برای ایجاد اغتشاش ذهنی در مردم، شایعه اختلاف و جنگ قدرت در میان مسئولین، تضعیف سپاه پاسدران، نیروی انتظامی، دستگاه قضایی و صداوسیما، تقویت دستگاه های جاسوسی از جمله اتفاقاتی بود که رهبری به آنها به عنوان زمینه سازی غائله کوی دانشگاه اشاره کردند.
رهبری درانتها آب پاکی را روی دست دشمن ریخت: «اين ملت ديگر حاضر نيست زير بار امريكا برود، اين ملت حاضر نيست مثل بعضى از ملت‌هاى ديگر، رژيمى را قبول كند كه آن رژيم براى كارهاى كوچك و بزرگ خود بايد از امريكا اجازه بگيرد؛ پس، اولين غلطى كه در محاسبه‏شان داشتند، اين بود كه ملت ايران را بد ارزيابى و محاسبه كردند.»
خطبه پنجم
در روز های ابتدایی فروردین 1382 و ساعاتی پس از اشغال بغداد توسط نیروهای آمریکایی، در حالی که برخی مسئولین مرعوب در حال نوشتن نامه تسلیم 2003 به مقصد کاخ سفید بودند، رهبر انقلاب در دومین جمعه سال، خطبه های نمازجمعه را ایراد کردند. ایشان ماجرای اشغال نظامی عراق را به چهار مساله تفکیک کردند: «اول سقوط صدام؛ مردم عراق از رفتن صدام خوشحالند؛ ما هم از رفتن صدام خوشحاليم. صدام آدمى ديكتاتور، بد، ظالم، ناپايبند به عهد و پيمان و بسيار شرور بود.
قضيه دوم، فجايعى است كه در اين مدت در عراق نسبت به مردم واقع شده است. اين فجايع چيزهايى نيست كه گم شود. ببينيد! سربازان بيگانه دست‌هاى مردان عرب را از پشت بستند، سرهايشان را با كوفيه‏هايشان بستند، روى زمين دمر دراز كردند، به رو خواباندند و با تفنگ بالاى سرشان ايستادند. اينها مگر كم مصيبتى است؟! اينها مگر جبران شدنى است؟! اين هم يك ماجراى بسيار مهم است. سرباز آمريكايى زنان محجبه عرب را بازرسى كند؛ جوان آمريكايى كه معلوم نيست كيست و از كجا آمده، بيايد زن عرب را كه با مقنعه و پوشيه و عبا سر تا پا پوشيده شده، بازرسى كند كه مبادا بمب داشته باشد! اينها حقوق بشر است، احترام به انسان‌هاست و احترام به آزادى انسان است كه اين دروغگوها ادعا مى‏كنند؟!
اما قضيه سوم، يعنى تجاوز نظامى به يك كشور به بهانه وجود سلاح كشتارِ جمعى. اين جزو زشت‏ترين و بدترين كارهاست و وجدان جهانى اين كار را محكوم كرد و نامشروع دانست.
قضيه چهارم، سلطه بعدى آمريكا بر عراق است. مى‏خواهند علاوه بر اين‏كه تجاوز كردند و اين فجايع و جنايات از آنها سرزده است، اداره عراق را آن هم به وسيله يك حاكم بيگانه -آمريكايى و نظامى كه يا صهيونيست است و يا كاملاً مرتبط به محافل صهيونيستى است- برعهده گيرند و او را در رأس يك كشور اسلامى و عربى غيور بگذارند. آنها به خيال خود بين خودشان يك تقسيم‏بندى كرده‏اند كه البته نشانه‏هاى اختلاف بين آمريكا و انگليس پيداست. بصره كه بوى نفتش كمى غليظ‌تر و به مناطق نفتى نزديك‌تر است و انگليسي‌‌ها هم كه خيلى از بوى نفت خوششان مى‏آيد، به انگليسي‌ها، و بغداد هم كه مركز قدرت است و آمريكايي‎ها نيز از قدرت‏نمايى خوش‌شان مى‏آيد، به آمريكايي‎ها رسيده‏است.»
رهبر انقلاب در ادامه چهارشکست سیاسی، ایدئولوژی، رسانه ای و ابهت نظامی را برای آمریکا پیش بینی کردند و در انتها برای پیروزی مردم عراق بر اشغالگران دعا کردند.
خطبه ششم
29خرداد سال 1388، یک هفته پس از انتخابات دهم ریاست جهوری، میلیون‌ها نفر از مردم تهران در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران جمع شده بودند تا نماز جمعه را به امامت آیت الله خامنه ای اقتدا کنند. ده ها شبکه تلوزیونی که از هفته ها قبل، ایران و انتخاباتش را موضوع یک خبری کرده بودند، خطبه های نماز جمعه را به صورت مستقیم پخش می کردند. سران فتنه نیز اگرچه مانند همیشه با مردم همراه نشدند و به نماز جمعه 29 خرداد نیامدند اما منتظر بودند که میوه یک هفته اغتشاش، اردو کشی خیابانی و فشار به رهبری را در روز 29 خرداد بچینند.
رهبر انقلاب اما خطبه اول نماز را با جمله ای آغاز کردند که می شد تا انتهای کار را پیش بینی کرد: «در مقابل حوادث گوناگون که دل‌ها را به تشویش و اضطراب می اندازد، باید به یاد و ذکر خدا پناه برد و به وعده های پروردگار اعتماد کرد که در این صورت، خداوند کریم آرامش روحی را بر مؤمنان نازل می کند و این سکینه و طمأنینه موجب محکم کردن دل‌ها و استواری گام‌ها خواهد شد.»
خطبه طوفانی 29 خرداد خطاب به ملت، نامزدهای ریاست جمهوری و نخبگان، فعالان سیاسی و نیز سران برخی دولت های مستکبر غربی بود.
رهبر انقلاب پس از تشکر متواضعانه از مردم، دو طرف مناظره ها را مقصر دانستند: «يك طرف به رئيس جمهور قانوني كشور، صريح‌ترين و خجالت آورترين اهانت‌ها و تهمت‌ها را بيان مي كرد و با پخش كارنامه هاي جعلي براي دولت، رئيس جمهور متكي به آراي مردم را دروغ‌گو، خرافاتي و رمال مي ناميد و اخلاق و قانون و انصاف را زير پا مي گذاشت و طرف ديگر هم، با اقداماتي مشابه، كارنامه درخشان 30 ساله انقلاب را كم‌رنگ جلوه مي داد و شخصيت‌هايي كه عمرشان را در راه نظام صرف كرده اند، زير سؤال مي برد و اتهاماتي را كه در مراجع قانوني اثبات نشده است، بيان مي كرد.»
آیت الله خامنه ای در ادامه به سابقه درخشان و شناخت 50 سال خود از آقای هاشمی رفسنجانی و در عين حال به اختلاف نظر خود با آقاي هاشمي رفسنجاني در موارد متعدد اشاره كردند و فرمودند: «اين اختلاف نظر طبيعي است و مردم نبايد دچار توهم شوند و به گونه اي ديگر فكر كنند. ميان آقاي هاشمي و رئيس جمهور نيز از سال 84 اختلاف نظرهاي متعددي درباره مسائل خارجي، نحوه اجراي عدالت اجتماعي و برخي مسائل فرهنگي وجود دارد كه البته نظر رئيس جمهور به نظر بنده نزديك‌تر است.»
رهبر انقلاب با تأكيد مجدد بر لزوم بر طرف شدن آسيب‌هاي مناظره، اعلام كردند در همان ايام بعد از مناظره به رئيس‌جمهور تذكر دادم چون مي دانستم ترتيب اثر مي دهد.
حضرت آيت الله خامنه اي، در ادامه خطاب به ملت افزودند: «همه كساني كه به يكي از چهار نامزد محترم رأي داده اند در درون جبهه انقلاب و متعلق به نظام‌اند و انشاء الله از اجر الهي برخوردارند، به همين علت بايد گفت خط انقلاب، 40 ميليون رأي دارد نه بيست و چهار و نيم ميليون رأي كه متعلق به رئيس جمهور منتخب است. مردم البته اطمينان دارند اما برخي طرفداران نامزدها هم اطمينان داشته باشند كه نظام جمهوري اسلامي اهل خيانت در آراي مردم نيست و ساز و كارهاي قانوني انتخابات در كشور ما اجازه تقلب نمي دهد، آن هم تقلب در حد يازده ميليون رأي. در عين حال به شوراي محترم نگهبان تأكيد شده كه به مستندات ارائه شده از جانب كساني كه شبهه دارند حتما رسيدگي شود و اگر در مواردي نياز به باز شماري صندوق‌ها بود، با حضور نمايندگان نامزدها انجام شود.»
سخنان قاطع رهبر انقلاب به اوج خود رسیده بود: «بنده زير بارِ بدعت‌هاي غيرقانوني نمي روم چرا كه در هر انتخاباتي طبعا برخي برنده نيستند و اگر امروز چارچوب‎هاي قانوني شكسته شود، در آينده نيز هيچ انتخاباتي مورد اعتماد نخواهد بود و مصونيت نخواهد داشت.»
بعد از مردم نوبت به سياسيون، نامزدها و گردانندگان احزاب و جريان‌هاي سياسي رسیده بود: «امروز يك لحظه حساس تاريخي براي كشور است و نگاهي به وضع دنيا، خاورميانه، كشورهاي همسايه و همچنين وضع اقتصادي جهان ثابت مي كند كه در نقطه تاريخي قرار داريم، بنابراين همه وظيفه داريم كه در اين مرحله تاريخي هوشيار و دقيق باشيم و اشتباه نكنيم. سياسيون و كساني كه به نحوي مرجعيتي براي بخشي از افكار عمومي دارند، بايد خيلي مراقب رفتار و گفتار خود باشند، زيرا با اندكي افراط گري آنها، دامنه افراط گري در بدنه مردم به مراحل حساس و خطرناكي خواهد رسيد كه خود آنها نيز نخواهند توانست ابعاد آن را جمع كنند. هر حركت افراطي، به افراطي گري ديگران دامن خواهد زد، اگر نخبگان سياسي بخواهند قانون را زير پا بگذارند، خواسته يا ناخواسته، مسئول خون‌ها، خشونت‌ها و هرج و مرج ها خواهند بود. به همه اين دوستان قديمي و برادران توصيه مي‌كنم با سعه صدر برخود مسلط باشند و دست‌هاي دشمن و گرگ‌هاي گرسنه و كمين كرده را كه امروز به‌تدريج نقاب ديپلماسي را كنار زده اند، ببينند و از آنها غفلت نكنند. اين آقايان بايد به مسئوليت كارهاي خود در نزد خداوند فكر كنند. برادران، آخرين وصاياي امام بزرگوار را به ياد بياوريد كه مي گفت همه بايد قانون را فصل الخطاب بدانند. حل و فصل همه اختلافات در سر صندوق رأي، فلسفه انتخابات است و انتخابات براي اين است كه در صندوق هاي رأي معلوم شود كه مردم چه مي خواهند نه در كف خيابان‌ها. اگر قرار باشد بعد از هر انتخابات، آن‌هايي كه رأي نياورده اند اردوكشي خياباني كنند و در مقابل اين حركت، كساني هم كه رأي آورده اند، طرفداران‌شان را به خيابان‌ها بكشانند، پس اصلا چرا انتخابات برگزار مي شود؟ ضمن آنكه مردم چه گناهي كرده اند كه بايد به علت اين كارهاي ما، از كسب و كار و زندگي خود باز بمانند. زورآزمايي خياباني بعد از انتخابات در واقع به چالش كشيده شدن اصل انتخابات و مردم سالاري است، از همه مي‌خواهم به اين روش غلط خاتمه دهند كه اگر خاتمه ندهند، مسئوليت تبعات و هرج و مرج آن، به‌عهده آنها خواهد بود. برخي ها بدانند كه با حركات خياباني نمي توان اهرم فشار بر ضد نظام به‌وجود آورد و مسئولان را وادار كرد تحت عنوان مصلحت زير بار خواسته هاي آنها بروند چرا كه تن دادن به مطالبات غير قانوني زير فشار، شروع نوعي ديكتاتوري است. اينگونه تصورات و محاسبه ها، اشتباه است و اگر اين تصورات غلط، عواقبي هم پيدا كند، مستقيما متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد بود كه اگر ضروري شد، مردم آنها را در وقت لازم خواهند شناخت.
پایان خطبه های رهبر انقلاب در روز 29 خرداد، بوی امام زمان داشت: «يك خطاب آخرى هم عرض كنم به مولامان و صاحب‌مان، حضرت بقيةالله (ارواحنا فداه): اى سيد ما! اى مولاى ما! ما آنچه بايد بكنيم، انجام مي‌دهيم؛ آنچه بايد هم گفت، هم گفتيم و خواهيم گفت. من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم، اندك آبرويى هم دارم كه اين را هم خود شما به ما داديد؛ همه‌ى اينها را من كف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم كرد؛ اينها هم نثار شما باشد. سيد ما، مولاى ما، دعا كن براى ما؛ صاحب ما تويى؛ صاحب اين كشور تويى؛ صاحب اين انقلاب تويى؛ پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاى خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيبانى بفرما.»
خطبه هفتم
روز جمعه 14 خرداد 1389 اولین جمعه ای بود که آیت الله خامنه ای قرار بود پس از حماسه 9 دی 88، نمازجمعه تهران را امامت کند. در حرم امام خمینی، میلیون‎ها نفر با شعارهای کوبنده منتظر رهبر انقلاب بودند.
آیت الله خامنه ای نیز در بیست و یکیمین سالروز رحلت امام خمینی، عمده بحث‌شان را به خط امام اختصاص دادند. ایشان در این اجتماع عظیم که پرشکوه‌تر از اربعین امام خمینی برگزار شد، امام را مهم‌ترین شاخص انقلاب خواندند و افزودند: «نمی‌توانیم و نباید به‌خاطر خوش‌آمد برخی افراد یا جریان‌ها، مواضع امام را پنهان و یا کمرنگ کنیم. امام منهای خط امام، امام بی‌هویت است و سلب هویت از امام، خدمت به امام خمینی(ره) نیست.»
رهبر انقلاب گستره جاذبه و دافعه امام را بسیار وسیع خواندند و گریزی نمادین نیز به مدعیان خط امام زدند كه اينكه امام را تجلیل و احترام کنند و او ادعا کند که من در خط امام هستم، این ادعا پذیرفتنی نیست و نمی تواند واقعیت داشته باشد چرا که امام به‌صراحت تاکید می کرد که اگر دشمنان اسلام از ما تعریف کنند، بدانیم که خیانتکاریم.
فراز بعدی سخنان رهبری صریح تر بود، ایشان با اشاره به کسانی که در روز جهانی قدس به‌صراحت در مقابل آرمان‌های امام موضع گیری کردند و در روز عاشورای سال گذشته آن فضاحت را بار آوردند، گفتند: «اگر شخصی در قبال این تحرکاتی که از اساس با مبانی امام مخالف است، اظهار همراهی یا حتی سکوت کند، ملت با درک حقایق، ادعای این فرد را در دنباله روی از امام نمی پذیرد.»
"میزان حال افراد است" نیز از محورهای سخنان رهبر انقلاب بود: «امام بارها می گفت قضاوت در مورد اشخاص باید با محوریت حال فعلی آنها صورت گیرد و این مسئله، شاخص مهمی در درک و پیروی از خط امام است. تمسک به گذشته افراد، هنگامی قابل قبول است که حال فعلی آنان در مقابل گذشته ایشان قرار نداشته باشد اما اگر چنین شد، طبعا گذشته افراد دیگر نمی تواند معیار و ملاک باشد.»

هاشمی برای کلید خوردن پروژه جدید چراغ سبز نشان داد؟

در حالی که افکار عمومی منتظر بودند پس از این همه مدت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، فتنه‏گران و وقایع پس از انتخابات را محکوم کند و موضع خود را در خصوص ظلم بزرگی که به نظام رفته است و بانیان آن فتنه عظیم، روشن و شفاف کند، او در یادداشتی معنادار و قابل تأمل، به مناسبت سالگرد نوزدهم دی‏ماه، رگه‌هایی از نوشته سه روز قبل از انتخاباتش به رهبر انقلاب در نامه بدون سلام و والسلام را بروز داد.

به گزارش رجانیوز، هاشمی در این یادداشت، خود را نگران روحانیت و علما معرفی کرده و از بقایای تفکر روحانیت‏ستیزی در کشور خبر داده است. او بعد از اشاره به وقایعی از تاریخ انقلاب نوشت: «اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.»

مقصود از سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، احتمالا خود هاشمی و چهره‏هایی نظیر سید محمد خاتمی است و انگار هاشمی مثل همان سال‏های دوران سازندگی علاقه دارد انتقادات نسبت به خود را هجمه به نظام و روحانیت قلمداد کند. اما به راستی آیا واقعا هاشمی نگران جایگاه علما و روحانیت است یا هدفی دیگر در ورای این نوع نگارش وجود دارد؟

تاریخ گواهی می‏دهد هاشمی رفسنجانی در سال‏های سازندگی و اصلاحات درخصوص جریانی که می‏رفت تا نه تنها روحانیت و علما که دین و آموزه‏های دینی را به گونه‏ای افراطی تخطئه کند، قلم به دست نگرفت و نسبت به آن نگران نشد. آن روزها، روحانیت جماعتی ساده‌دل و فریب خورده و بدون تحلیل سیاسی خوانده می‏شد(1) و تقلید از مراجع حرکتی میمون‏وار بود.(2) محسن کدیور به صراحت تاکید می‏کرد که: «تبعیت از بزرگان، خصیصه جوامع عقب افتاده است.»(3) روحانیت، قشری‏گرا و انحصارطلب لقب می گرفت و گفته می‏شد: «آنها عوام‏پرور و مقلدپرورند، نه عاقل‏پرور.»(4)

توهین‏ها و جسارت‏ها البته به روحانیت و مرجعیت ختم نمی‏شد. همه دینمداران، عامل خشونت و قشری‏نگر تلقی می‏شدند. می‏گفتند: «عوامل خشونت در ایران سه دسته اند: 1- رزمندگان جبهه‏ها 2- گروهی از روحانیون 3- بعضی مسئولین مملکتی.»(5) زیارت عاشورا هم نماد خشونت بود!

اما دعوا نه بر سر مسائل خرد و سطحی که در واقع بر سر اسلام ناب شکل گرفت. صاحب‏نظران غربگرای اصلاحات، آن روز که فرح پیروزی وجودشان را فرا گرفته بود، می‏گفتند: «فقه متداول حوزه‏ها مستمسک خشونت‏طلبان است.»(6) و کار البته به خط امام هم می‏رسید؛ یعنی سیره همان کسی که می‏خواستند در برلین به موزه‏های تاریخ بسپارندش. روزنامه نشاط می‏نوشت:«جریان کسروی و حکیم‏زاده قمی اصلاح‏طلب بودند و امام و نواب صفوی خشونت‏گرا و در مقابل جریان اصلاح‌‏طلب قرار می‏گیرند.»(7)

هاشمی البته آن روزها هیچ‏گاه نگران نشد! می‏گفتند: «انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.»(8) دبیرکل نهضت آزادی به صراحت تصریح می‏کرد:«بعد از انقلاب، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است!»(9)

اگر به حوادث قبل از انتخابات 88 نیز برگردیم، همین فضا را مشاهده می‏کنیم. در آستانه انتخابات، همایشی با عنوان "سبزها و دین" در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تشکیل شد که خبر از ظهور دین جدیدی می‏داد! آن روزها هاشمی اصلا نگران نشد. در این همایش این دین جدید، "دین سبز" لقب گرفت؛ دینی که موسوی قرار شد پیامبر آن باشد. در مقابل هم دین حوزه‏های علمیه "دین سیاه" نامیده شد.

"دین سبز" دینی بود که از بند شریعت می‏رهد و در آن حرفی از دین‏دار و بی‏دین به میان نمی‏آید. مقدمه‏ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی در دانشگاه تهران بیان کرد، این بود: «دين سبز در نظر متفكران غربي به معني حفاظت از محيط سبز و مقوله‌هاي زيستي است كه ما فعلا هنوز زود است به اين مقوله برسيم. چرا كه در بحث حفاظت از انسان‌هاي خود كماكان مشكل داريم!»

او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب رفت و در تشريح جزئيات "دين سبز" گفت: «دين سبز ديني است كه ديندار و غيرديني را از يكديگر جدا نمي‌كند.» او همچنین ادامه داد: «نظام مورد علاقه اين دين، كثرت‌گرايي است و با جامعه مدرن و تحولات جهاني همسو است و اگر جنبش سبز بخواهد بين ديندار و غيرديندار تفاوتي قائل شود اين جنبش ديگر موفق نيست!»

دكتر قانعي‌راد دیگر سخنران همایش نیز پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آينده اين جنبش و نسبتش با ديني‌ بودن را امري اقتضایي و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین‏دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می‏داند. اگر شرایط اقتضا کرد، این جریان می‏تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضا نکرد که دیگر هیچ!(10)

آن روزها آقای هاشمی نه نگران دین شد و نه نگران روحانیت و علما. حرف‏ها البته حرف جدیدی نبود. سال‏ها بود که حجیت دین در عرصه جامعه را اصلاح‏طلبان به انکار نشسته بودند. آنان با صراحت می‏گفتند: «حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد و ناگزیر به دین دولتی خواهد انجامید و این به وضوح در دیدگاه‏های امام در قبل و بعد از انقلاب یافت می‏شود و دین دولتی هم قهراً به حکومت سکولار منجر خواهد شد، یعنی به قوانین زاییده عقل بشری و این همان حاکمیت مردم بر مردم است.»(11)

در چنین شرایطی و در آن سال‏ها که برخی از پروتستانتیزم اسلامی سخن می‏گفتند، هاشمی هیچ گاه این گونه قلم به دست نگرفت تا با این لحن نامه بنویسد. او هیچ‏گاه این گونه به منکران وحی نبوی و حجیت کتاب آسمانی نخروشید و با وجود هجمه‏های ناتمامی که علیه حوزه‏های علمیه سامان یافته بود، نگران علما نشد تا قلم به دست بگیرد و یادداشت بنویسد. پس ماجرای نگرانی اکنون او چیست؟! برای بررسی این مهم نیازمند مروری در سیر نقش‏آفرینی‏های رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستیم. این مرور نتایجی بسیار مهم و کلیدی را به دست می‏دهد.

«هاشمي رفسنجاني هدايت جبهه دوم خرداد را به دست گرفته است.» این جمله‏ای است که یک سال قبل از انتخابات 88 محمد عطریانفر از چهره‏های کارگزاران سازندگی بر زبان راند تا نقش هاشمی در فرآیندهای سیاسی را بیش از پیش آشکار کرده باشد. فائزه هاشمی نیز در همایش ورزشگاه آزادی همراه خاتمی و همسر موسوی حاضر شد تا توضیح دهد که اصلاحات ادامه راه سازندگی بود و اکنون همه باید تلاش کنیم تا قطار به ریل خود بازگردد. او در جای دیگر توضیح داد که تنها در دوره احمدی‏نژاد است که آقا، آقا شده است!

در معادلات سیاسی نقش هاشمی را باید به عنوان یک چهره پشت پرده و استراتژیک دانست؛ کسی که بسیاری کلیدواژه‏ها و جهت‏گیری‏های سیاسی نخستین بار از سوی او مطرح می‏شود و برخی خواسته و برخی دیگر ناخواسته در پازل او عمل می‏کنند. دولت وحدت ملی و سلسله طرح‏های دولت ائتلافی که هر بار از سوی جریانی مطرح شد، ریشه در زاویه نگاه او داشت. واژه گداپروری که بعدها در ادبیات اصلاح‏طلبان و برخی اصولگرایان به اصطلاح منتقد نیز برای هجمه به طرح تحول اقتصادی و قانون هدفمند کردن یارانه‏ها به کار گرفته شد، نخست از جانب هاشمی مطرح شد. اتهاماتی نظیر قانون‏گریز، ضدروحانیت، فاسد و... به دولت نیز تعابیر شخص هاشمی بود.

در جریان فتنه 88 و قبل از انتخابات هاشمی یک نامه مهم و اثرگذار دارد که در قالب نامه سرگشاده و بدون سلام خطاب به رهبری نوشته شده است. نامه‏ای که البته یادآور نامه بدون سلام او در سال 59 خطاب به امام نیز هست. همان نامه‏ای که در آن امام به نوعی آسایش‏طلب خوانده شده بود.

نامه سرگشاده هاشمی به رهبر انقلاب همان نامه‏ای بود که علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی بدان اشاره کرد:«این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ می‏کنیم، شما هم بگوید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب می شود یا فضا برمی‌گردد.»

نامه آن روز هاشمی شباهت بسیار زیادی به یادداشت امروزش دارد. هاشمی در این نامه نوشته بود:«اينجانب قصد ندارم كه دولت موجود را مثل دولت بني‌صدر معرفي كنم و يا سرنوشتي شبيه آن دولت را براي اين دولت بخواهم، بلكه مقصود اين است كه بايد مانع گرفتار شدن كشور به سرنوشت آن روزگار شد.»

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خطاب به رهبر انقلاب افزوده بود:«معتقدم جناب‌عالي بخوبي مي‌دانيد كه اينجانب و بسياري از بزرگان تأثيرگذار انقلاب و حتي خود جناب‌عالي از دوران مبارزه و سال‏هاي اول انقلاب و در تعدادي از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالي و ضدانقلاب بوده‌ايم و هميشه صبورانه تهمت‌ها و اهانت‌ها را پشت سر گذاشته‌ايم و در دور جديد تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پيش تاكنون دندان روي جگر دارم و به خاطر خداوند و مصالح انقلاب و كشور اندوه خويش را مكتوم مي‌د‌ارم و از اين جهت هم مورد گلايه بسياري از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار مي‌گيرم و مهم اين است كه اين‏بار اين تهمت‌ها توسط رئيس جمهور و در رسانه ملي مطرح شده است.»

او وعده داده بود:«البته در موقع مناسب انحرافات و حق‌كشي‌هاي ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختيار مردم و تاريخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی همچنین ادامه داده بود: «احتمالاً عوامل دولت از نظر اينجانب مطلعند كه من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و كشور نمي‌دانم و خود جناب‌عالي هم از اين نظر من مطلعيد و دلايل آن را هم مي‌دانيد.»

اما مهمترین فراز نامه آن روز هاشمی این بود: «با اين همه بر فرض اينكه اينجانب صبورانه به مشي گذشته ادامه دهم، بي‌شك بخشي از مردم و احزاب و جريان‌ها اين وضع را بيش از اين بر نمي‌تابند و آتش‌فشان‌هايي كه از درون سينه‌هاي سوزان تغذيه مي‌شوند، در جامعه شكل خواهد گرفت كه نمونه‌هاي آن را در اجتماعات انتخاباتي در ميدان‌ها، خيابان‌ها و دانشگاه‌ها مشاهده مي‌كنيم.»

هاشمی از رهبر انقلاب خواست تا براي رفع فتنه‌هاي خطرناك و خاموش كردن آتشي كه دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه كه صلاح مي‌داند اقدام مؤثري کند و مانع شعله‌ورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شود.

وقتی عبارات این نامه را در کنار نقل قول علی هاشمی می‏گذاریم، می‏توانیم آن را در حکم سرفصلی در وقایع سیاسی کشور تلقی کنیم. سرفصلی که خیلی زود آثار خود را نشان داد و هزینه‏های زیادی را نیز به نظام بار کرد. البته این بدین معنی نیست که تمام آنچه گذشت، طرح‏ریزی شخص هاشمی باشد؛ بدین معنی است که نامه هاشمی مانند بسیاری از سخنان و کلیدواژه‏های او، گرای یک راه را به کنش‌گران سیاسی اصلاحات داد.

به یادداشت اخیر هاشمی نیز از همین منظر باید نگریست. این یادداشت نه تنها برخلاف ظاهر آن، اصلا تاریخی نیست، بلکه کاملا و دقیقا برای شرایط همین امروز نوشته شده است. اگر این یادداشت را شخص هاشمی نوشته باشد، باید اذعان کرد مدل به روز شدن سایت منتسب به او نیز دقیقا با نظر او طراحی و تنظیم شده. چه آنکه این دو، یک رویکرد مشخص را در مواجهه با تاریخ به دوش می‏کشند. رویکردی کم هزینه‏تر که در آن هم حرف‏ها گفته شود و اتهامات زده شود؛ هم کسی نتواند حرفی بزند و خرده‏ای بگیرد. به عنوان مثال سایت هاشمی طی این ماهها به صورت غیرمستقیم تلاش بسیاری برای تشابه‏سازی بین رئیس‏جمهور و بنی‏صدر انجام داد و نتیجه اخبار تاریخی آن ضد روحانیت، بی‏برنامه، بی‏منطق، تندرو، خشونت‏طلب، فاسد، دروغگو و... جلوه دادن دولت بود. و این همه اتهام‏زنی البته چون غیرمستقیم بود، از نگاه مدعی العموم مخفی ماند.

نکته دیگر اینکه یادداشت هاشمی در شرایطی منتشر شده که خاتمی با برخی اعضای فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی دیدار کرده است. او شرط هایی برای بازگشت گذاشته و با گستاخی از موضع مجرم به موقعیت طلبکار نظام تغییر جایگاه داده است. این مسئله را می‏توان در سخنرانی او که واکنش غیرمستقیم به اظهارنظر آیت الله جنتی است، مشاهده کرد. خاتمی در این سخنرانی ضمن برخی اتهام‏زنی‏ها‏ حتی خواستار مناظره و اعتراف طرفین به اشتباهات خود می‏شود!

یادداشت هاشمی را باید در این فضا تحلیل کرد. او تصریح می‏کند: «توهین و تهمت به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم یک سرزمین یا پیروان یک آیین الهی دارند، شیوه همیشگی کسانی است که پایه‌های قدرت خویش را بر تارهای عنکبوتی بنا نهاده‌اند و شگفتا در تاریخ بسیار دیدیم و شنیدیم که حاکمان ناحق بسیاری، برای بقای خویش به این شیوه نخ‌نما تمسّک جستند و هر بار نیز آفتاب حقیقت از پس ابر توهین و تهمت بردمید و اساس شب‌پرستان را درنوردید، اما اذناب جور به این میراث اجدادی خویش پایبندند.»

هاشمی به صدر اسلام باز می‏گردد و از اتهاماتی که به پیامبر اکرم می‏زدند، سخن می‏گوید. او این اتهامات را نافرجام تلقی می‏کند و جمعیت کثیر مسلمانان را نیز دلیلی بر مدعای خود می‏داند. پس از این نوبت به تاریخ انقلاب می‏رسد. در تمام این فضاها، مضمون اصلی یادداشت هاشمی دقیقا همان مضمون نامه سرگشاده خطاب او به رهبر انقلاب است. یعنی او به گونه‏ای غیرمستقیم می‏گوید مورد اتهام قرار گرفتم. مظلوم هستم. این اتهامات راه به جایی نخواهد برد و کسانی هم که به من اتهام می‏زنند، چنین و چنان هستند.

هاشمی بعد از بیان سیری از مبارزات امام با طاغوت و حکومت استبدادی، به ماجرای شهادت جاج آقا مصطفی اشاره می‏کند. او می‏نویسد: «رژیم پهلوی براساس اطلاعات میدانی ساواک که بعضاً تا عمق خانواده‌ها نیز نفوذ داشت، مانند سران مشرک قریش، پی به عجز خویش در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت برد و در همان سال، دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام پی گرفت.»

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه می‏دهد: «برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه ۱۳۵۶ نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقاله‌ای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»

به نظر می‏رسد نیازی به توضیح معنای سیاسی‏ای که این فرازهای یادداشت می‏تواند داشته باشد، نباشد. هاشمی خود را در مقام امام تصویر می‏کند و گویا در این میان مهدی هاشمی هم همان آقا مصطفی است. بعد از مقاله توهین‏آمیز روزنامه اطلاعات هم زمینه‏های سقوط رژیم پهلوی فراهم می‏شود.

فرازهای بعدی یادداشت باز هم یادآور همان نامه سرگشاده است: «مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام را با همه سوابق می‌شناختند، چون آتش‌فشانی به خروش آمدند و اگرچه در ۱۹ دی در خیابان‌های قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازه‌های خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند.»

هاشمی ادامه می‏دهد: «همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبه‌ها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیل‌القدر از سلاله پاکان ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بی‌حکمت نبوده است.»

نقشی که هاشمی برای مردم قم تصویر می‏کند در کنار اتهاماتی که در بند پایانی به دولت می‏زند، باز هم معنادار است. این شاید اولین بار باشد که او این چنین در سالروز قیام 19 دی یادداشت می‏نویسد و این انتخاب زمانی بدون منطق نیست. هاشمی می‏افزاید: «مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ با خون خویش درختی را آبیاری کرده‌اند که سالها پیش خون مردم تهران و کفن‌پوشان ورامین و خود قم در پای نهال آن ریخته شده بود. درختی که شاگردان امام در طول ۱۵ سال تبعید رهبر خویش با تحمل مرارت‌های شکنجه و زندان نگذاشتند شاخه‌های انحرافی بر آن رشد نماید، درختی که یک سال پس از قیام خونین مردم قم با عنوان "جمهوری اسلامی" ثمر داد. درختی که در سالهای پس از پیروزی، تثبیت و تداوم خویش با حضور مردم و اهدای خون جوانان در دفاع مقدس، سایه گستر شده است.»

بعد از این همه و بعد از ذکر معنادار تلاش‏های روحانیت و علما برای مقابله با انحرافات، هاشمی به زمان اکنون می‏رسد و می‏گوید: «اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.»

دو پاراگراف آخر در واقع مهر تأییدی است بر تحلیل‏هایی که از پاراگراف‏های قبل ارائه شد. هاشمی خود را بر حق می‏بیند. معتقد است به او و شاید فرزندش اتهام زده شده است. جریان مقابل جریانی است که دین‏زدا و روحانیت‏ستیز است و مردم قم، یعنی علما و روحانیت در مقابل تخریب‏ها و هجمه‏های این جریان قرار دارند، نه شخص هاشمی. اکنون نیز آنان باید به صحنه بیایند و دست آخر به این وضعیت پایان دهند. لازمه منطقی این هم طبعا بزرگ کردن خطر انحرافات دولت و جاانداختن ضدروحانیت بودن آن است.

هاشمی در پاراگراف آخر می‏نویسد: «تأسف‌آور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلق‌ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده‌اند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد می‌دانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفته‌اند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.»

با این همه و در شرایطی که خاتمی نیز نقش‏آفرینی‏های جدیدی را آغاز کرده، احتمال برگزاری دادگاه مهدی هاشمی در آینده نزدیک وجود دارد و در شرایطی که تلاش‏های عمده‏ای برای ضدولایت فقیه، ضد روحانیت و فاسد نشان دادن دولت آغاز شده، آیا باید یادداشت هاشمی را چراغ سبزی برای شروع ماجرایی دیگر قلمداد کرد؟ این سوالی است که پاسخ به آن چندان آسان به نظر نمی‏رسد. اما شناختن پازل ترسیم شده می‏تواند از غلطیدن آگاهان سیاسی و خصوصا حوزوی به درون آن جلوگیری کند.

پی‌نوشت‌ها:
1-نقیب زاده هفته نامه توانا مرداد 78
2-اشاره به سخنان آقاجری
3-محسن کدیور روزنامه صبح امروز فروردین 78
4-مقصور فراستخواه روزنامه ایران شهریور 77
5-حبیب الله پیمان - هفته نامه مبین - 10/7/78 – شماره 341 - ص2-7
6-مصطفی ملکیان - روزنامه خرداد - مهر 78
7-سهراب بهداد - روزنامه نشاط - اسفند 77
8-مرتضی کاظمیان - روزنامه توس - مرداد77
9-ابراهیم یزدی - هفته نامه آبان - فروردین 78
10-رجانیوز 10 آذر 88
11-اکبر گنجی - ماهنامه کیان - فروردین 77

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

ضرب شست سربازان گمنام امام زمان(عج) نفوذ به عمق موساد تيم ترور شهيد عليمحمدي دستگير شد

سربازان گمنام امام زمان(عج) همزمان با سالگرد شهادت شهيد عليمحمدي در يك عمليات مهم اطلاعاتي و امنيتي موفق شدند.ضمن متلاشي كردن يك شبكه پيچيده موساد در ايران، عوامل ترور شهيد دكتر عليمحمدي را نيز دستگير نمايند.
وزارت اطلاعات در پي اين عمليات مهم اطلاعيه اي به شرح ذيل صادر كرد:
بسم الله الرحمن الرحيم
همزمان با اولين سالگرد شهادت دكتر مسعود علي محمدي استاد دانشگاه و دانشمند برجسته كشورمان، سربازان گمنام امام زمان(عج) در پي اقدامات گسترده امنيتي و رصد دقيق اطلاعاتي و با عنايت خاص الهي موفق شدند عوامل اصلي اين جنايت تروريستي را شناسايي و دستگير نموده و يك شبكه متشكل از جاسوس ها و تروريستهاي وابسته به رژيم اشغالگر قدس را منهدم نمايند.
عمليات همه جانبه شناسايي و دستگيري جاسوسها و تروريستهاي ياد شده با تمركز اطلاعاتي- امنيتي بر روي سرنخ عوامل و شبكه وابسته به رژيم صهيونيستي آغاز شد و پس از ماه ها مجاهدتهاي خاموش و اقدام پيچيده و چند لايه آفندي و پدافندي و نفوذ به عمق اطلاعاتي رژيم صهيونيستي منجر به كسب اطلاعات بسيار مهم و حساس از تيم هاي جاسوسي و عملياتي موساد گرديد و در پي آن ضربات سهمگيني به ساختارهاي اطلاعاتي و امنيتي موساد وارد شد. اطلاعات حاصله بيان كننده آن هستند كه موساد براي تحقق اهداف ضد انساني، ضد اسلامي و ضد ايراني خود از پايگاه هايي در برخي از كشورهاي اروپايي، غير اروپايي و بعضي از كشورهاي همسايه جمهوري اسلامي ايران برخوردار بوده است كه در هدايت عمليات ترور ناجوانمردانه شهيد دكتر مسعود علي محمدي از آن پايگاه ها استفاده كرده است. به استحضار مردم شريف كشورمان مي رساند كه اطلاعات بسيار مهمي درباره عمليات نفوذ به سرويس جاسوسي موساد و انهدام شبكه هاي جاسوسي و ترور مورد بحث در اختيار سربازان گمنام امام زمان(عج) قرار دارد كه در شرايط مقتضي و به تدريج تقديم خواهد گرديد.
كوثري: عوامل ترور شهيد عليمحمدي به آموزش توسط موساد اعتراف كرده اند
عضو كميسيون امنيت ملي مجلس با اشاره به اينكه عوامل ترور شهيد عليمحمدي با حمايت موساد دست به چنين جنايتي زده اند، گفت: اين افراد اعتراف كردند كه توسط موساد آموزش ترور را ديده اند و تمام وسائل و تجهيزات از سوي موساد در اختيار آنها قرار گرفته است.
اسماعيل كوثري در گفت وگو با فارس در خصوص دستگيري عوامل ترور شهيد عليمحمدي اظهار داشت: در حدود يك سال پيش اين اقدام ناجوانمردانه توسط عوامل خودفروخته و اجيرشده رژيم صهيونيستي انجام شد و اين افراد كه توسط صهيونيست ها آموزش ديده و براي ترور دانشمندان هسته اي ايران توجيه شده بودند، دست به چنين كار جنايتكارانه اي زدند.
وي با بيان اينكه مدت ها پيش از ترور شهيد عليمحمدي، مسئولان اطلاعاتي انگليس، آمريكا و صهيونيست ها به صورت علني نسبت به ترور دانشمندان هسته اي كشورمان تهديد كرده بودند، ادامه داد: با اينكه نيروهاي اطلاعاتي كشور نسبت به اين موضوع پيشگيري و پيش بيني كرده بودند اما اين مزدوران به هدف خود رسيدند و يكي از عزيزان ما را به شهادت رساندند.
اين عضو كميسيون امنيت ملي مجلس تصريح كرد: پس از اين اتفاق اين موضوع دنبال شد و نيروهاي اطلاعاتي كشور كه همواره به دنبال شناسايي اين عوامل خودفروخته بودند، توانستند عوامل اين ترور جنايتكارانه را دستگير كنند.
كوثري با اشاره به اينكه اين افراد با حمايت موساد دست به چنين جنايتي زده اند، خاطرنشان كرد: اين افراد اعتراف كردند كه توسط موساد آموزش ترور را ديده اند و تمام وسائل و تجهيزات از سوي موساد در اختيار آنها قرار گرفته است.
وي تاكيد كرد: با توجه به اعترافات عوامل ترور شهيد عليمحمدي، دستگاه قضايي به زودي آنها را به سزاي اعمال شان مي رساند.
عضو كميسيون امنيت ملي مجلس شوراي اسلامي در ادامه تصريح كرد: با توجه به عوامل ديگري كه در رابطه با ترور شهيد شهرياري وجود دارد، نحوه دستگيري عوامل ترور شهيد عليمحمدي فعلا بايد مسكوت بماند. كوثري در پايان تاكيد كرد: قطعا خود اين افراد عوامل ترور شهيد شهرياري نيستند اما با توجه به اينكه تمام اين تروريست ها از طريق موساد دستور گرفته و تغذيه مي شوند لذا اعترافات اين افراد مي تواند در دستگيري عوامل ترور شهيد شهرياري و آقاي عباسي موثر باشد و مي توان گفت كه به زودي شاهد دستگيري عوامل ترور شهيد شهرياري خواهيم بود.