ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

سفر احمدي نژاد به لبنان و اوباما به آسيا تفاوت رويكرد ملت ها به رؤساي جمهور ايران و آمريكا

رئيس جمهوري اسلامي ايران به لبنان با سفر باراك اوباما، رئيس جمهور آمريكا به چند كشور آسيايي، به اين نتيجه رسيده اند كه معادله «قدرت نرم در جهان» به نفع تهران و به زيان واشنگتن در جريان است.
سفر 10 روزه رئيس جمهور آمريكا به كشورهاي هند، اندونزي، كره جنوبي و ژاپن هفته ها پيش از برگزاري انتخابات دوم نوامبر كنگره اين كشور برنامه ريزي شد تا بلكه نتايج آن، فضاي رواني ناشي از شكست حزب دموكرات در اين انتخابات را تلطيف كند. اوباما در ديدارهاي خود با مقامات هندي اگرچه توانست يك قرارداد 10 ميليارد دلاري در حوزه تجارت به امضا برساند اما برخي به صراحت گفتند كه چنين قراردادي از عهده بازارياب ها و مسئولان فروش شركت ها نيز برمي آيد و نبايد به اشتباه عناويني چون «موفقيت تاريخي» و «سياست فعال خارجي» را براي ماجرا برگزيد. اما آنچه در اين ميان بيش از هر نكته ديگري توجه عمومي را به خود جلب كرد، واكنش هاي مردمي به سفر آسيايي اوباما بود.
انجام شدن اين سفر درست با فاصله سه هفته از سفر رئيس جمهور ايران به لبنان و استقبال تاريخي مردم ميزبان از احمدي نژاد، بي ترديد ذهن ها را متوجه نحوه پاسخ مردم هند و اندونزي و كره به حضور اوباما مي كرد و به همين دليل دستگاه سياست خارجي آمريكا سفارشات ويژه اي براي استقبال در اولين كشور مقصد يعني هند ديد، به طوري كه به تقليد از استقبال مردم لبنان، در هند بنرها و پلاكاردهايي منقوش به عكس اوباما و عباراتي انگليسي چون WELCOME (خوش آمديد) در مسير تردد رئيس جمهور آمريكا نصب شد.
براساس آمارها، سفر اوباما به هند روزانه 200 ميليون دلار براي ماليات دهندگان آمريكايي هزينه داشت، اما وقتي پاي رئيس جمهور آمريكا به هند رسيد، دولت دهلي نو حتي كارمندان رسمي وزارت خارجه اش را نيز نتوانست به استقبال از رئيس جمهور آمريكا ببرد. با اين حال، استقبال از «باراك اوباما» كه به شكل ديگري رقم خورد و آن تظاهرات گسترده مردم عليه سياست هاي كاخ سفيد بود. در طول سه روز اقامت رئيس جمهور آمريكا در هند، هزاران نفر از مردم اين كشور به خيابان ها آمده و شعارهاي ضد آمريكايي خود را به گوش اوباما رساندند.
قدرت نرم را قدرت تسخير قلوب و اذهان دانسته اند. اين است كه در سنجش ميزان قدرت نرم يك كشور آنچه در اذهان و قلوب ملت ها مي گذرد معياري اساسي است. در جريان سفر اوباما به هند، وقتي خبرنگار خبرگزاري رويتر به ميان مردم تظاهر كننده رفت، از زبان آنان نوشت كه «ما اين تظاهرات را برپا كرده ايم تا اعتراض خود را به اوباما اعلام كنيم و بگوييم كه او قادر به حفظ صلح در كشورهاي جهان سوم و همچنين در داخل خود آمريكا نيز نيست... اوباما در برقراري صلح رسماً شكست خورده است.» انتشار عكس هايي از مردم نيز گوياي بخشي از اين واقعيت است. به عنوان مثال خبرگزاري ها تصوير جواني را روي خروجي خود قرار دادند كه عكس اوباما را به زير كفش خود چسبانده و كفش را رو به دوربين ها گرفته بود و جايگاه رئيس جمهور آمريكا را در قلوب و اذهان ملت ميزبان نشان مي داد.
مقصد بعدي اوباما در سفر آسيايي اش، كشور اندونزي است كه امروز (سه شنبه) انجام خواهد شد. در اندونزي ديگر از بنر و پلاكارد نيز خبري نيست و مردم به محض مطلع شدن از برنامه رئيس جمهور آمريكا براي سفر به كشورشان، چندين روز است كه به برگزاري تظاهرات اعتراض آميز مبادرت ورزيده اند. طي روزهاي گذشته ده ها هزار تن از مردم مسلمان اندونزي با تجمع در سفارت واشنگتن در جاكارتا- پايتخت اين كشور- از دولت خود خواسته اند «از پذيرش اوباما خودداري كند» يا فرياد زده اند كه «اوباما بيايد، با او مقابله مي كنيم». بي ترديد، بيداري افكار عمومي جهان علت مخابره اين گزارش است كه «دانشجويان اندونزيايي علاوه بر حمل پلاكاردهايي كه حاوي شعار ضد آمريكايي بود، جزواتي آموزشي تهيه كرده بودند كه در آن اهداف سفر اوباما تبيين مي شد: اوباما با اين سفر قصد دارد تصوير بين المللي خود را به خاطر انجام جرايم جنگي در عراق، افغانستان و ديگر كشورهاي اسلامي بهبود بخشد». اين است كه بايد گفت دولت واشنگتن ديگر توان پنهان كردن چهره جنايتكار و ضد بشري خود پشت نقاب مهربانانه و خيرخواهانه اي كه رسانه ها برايش مي سازند، ندارد.
در كره جنوبي مقصد بعدي باراك اوباما نيز اوضاع بهتر از اين نيست. رئيس جمهور آمريكا بنا دارد اواخر هفته جاري براي شركت در اجلاس گروه 20 وارد سئول شود و مردم ميزبان در آستانه اين سفر نه تنها عليه آمريكا بلكه عليه متحدان واشنگتن و سياست آنها و همچنين ايدئولوژي ليبرال دموكراسي كه بنيان جامعه غرب به ويژه آمريكاست، تظاهرات عظيم ده ها هزار نفري برگزار كردند. البته روابط نزديك واشنگتن و سئول باعث شده است پليس كره جنوبي به سركوب معترضان اقدام كند و اين ماجرا يادآور سركوب مردمي بود كه دو سال پيش در اعتراض به فروش گوشت هاي فاسد آمريكا به كره، در سئول تجمع كرده بودند. روز گذشته شماري از معترضان با مأمورهاي ضدشورش درگير شدند و پليس براي متفرق كردن آنان از ماشين هاي آب پاش استفاده كرد.
حقيقت آن است اين اوضاع كه محدود به چند كشور آسيايي نيست و سران آمريكايي هرجا جز چند كشور معدود غربي پا نهند، همين پاسخ را خواهند گرفت. با اين اوصاف، درباره آمريكا، هم اكنون بحث از «قدرت نرم» عبور كرده و گفت وگو بر سر اين است كه ضريب «امنيت نرم» ايالات متحده با چه سرعتي در حال كاهش است. امنيت نرم ابعاد و مؤلفه هاي گوناگوني دارد كه به شدت در هم تنيده اند. از جمله اساسي ترين ويژگي هاي امنيت نرم مي توان به «ارسال تصاوير جذاب و صلح آميز براي ديگران» و «در پي داشتن حمايت در سياست منطقه اي و بين المللي از سوي ملت ها» اشاره كرد كه پديده رو به رشد «آمريكا ستيزي در جهان» نياز به صحبت درباره «وجود» چنين قدرتي در قاموس واشنگتن را برطرف كرده است.
اگرچه شايد آمريكا چند صباحي توانسته با دولت هاي خارجي روابطي برقرار كند، اما روند مردمي شدن و استقلال دولت ها به هيچ رو به نفع واشنگتن نيست و اهميت قدرت نرم نيز دقيقاً در همين نكته نهفته است.
اما در اين سو و درباره ايران، نمي توان به سادگي از كنار آنچه درلبنان اتفاق افتاد گذشت. فقط براي زنده كردن آن خاطره به توصيف رسانه هاي غربي و عربي دقت كنيد؛ لوموند: سفر احمدي نژاد به لبنان نقطه اوج موفقيت مسلم منطقه اي براي ايران است؛ ديلي تلگراف: هدف از سفر رئيس جمهور ايران به لبنان نشان دادن تسلط تهران بر حساس ترين كشور منطقه است؛ ليبراسيون: هزاران نفر قهرمان وار از احمدي نژاد استقبال كردند؛ السفير: احمدي نژاد براي لبناني ها ميهماني استثنايي در زماني استثنايي بود؛ و...
البته همانطور كه نفرت از آمريكا در جهان محدود به منطقه خاصي نيست، قدرت نرم ايران را نيز نبايد فقط در حوزه منطقه اي تحليل كرد. آوريل 2008 «مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي» در واشنگتن گزارشي را با عنوان «قدرت نرم ايران بيانگر واقعيت هاي تلخ ]براي آمريكا[» منتشر كرد و در آن نوشت: «در حالي كه ديپلماسي عمومي واشنگتن در حال پژمردن است، جمهوري اسلامي ايران روي غلطك افتاده است. اين كشور در حال بهره بردن از ابزارهايي رو به گسترش براي ايجاد حسن نيت و همچنين تشكيل اتحادهاي استراتژيك در جهان اسلام و فراتر از آن است... ايران به طور موفقيت آميزي به ابزارهاي متنوع قدرت نرم در جهت پيشبرد اهداف جهاني خود دست يافته است.»
جمهوري اسلامي ايران هم اكنون از آسيا گرفته تا آفريقا و آمريكاي لاتين صاحب يك قدرت نرم فزاينده است. چندي پيش (24 اكتبر) «يوآنيس ميچلالتوس» تحليل گر ارشد «شبكه تحليل بين المللي» در مقاله اي حوزه نفوذ ايران رادر كشورهاي بالكان نيز قابل تأمل خوانده با تحليل اقدامات ايران در آلباني، كوزوو، بوسني و هرزگوين نتيجه علمي خود را با اين گزاره گرفته بود كه «ايران در بالكان به قدرت نرم نائل شده است».
آيت الله خامنه اي ولي امر مسلمين به دنبال استقبال بي سابقه از رئيس جمهور ايران در لبنان فرمودند مسئولان كشور ما هر كجا بروند همين گونه مورد استقبال ملت ها قرار مي گيرند ولي در عوض مسئولان آمريكايي هرجا مي روند با نفرت مردم مواجه مي شوند.
در مجموع، چشم انداز چنين روندي جز يك اتحاد استراتژيك بين المللي براي به هم خوردن معادلات ظالمانه كنوني و انزواي اتحاد غرب كه زماني داعيه حكومت بر جهان را داشتند، نخواهد بود.

چتر وارونه !

چند سال پيش در يكي از يادداشت هاي كيهان به خاطره اي درس آموز و عبرت انگيز اشاره كرده بوديم و اين روزها به مناسبتي مشابه همان روزها، تكرار آن را خالي از عبرت نمي دانيم و به فرموده امام راحلمان(ره) براين باوريم كه «تكرار» اگر براي يادآوري و عبرت باشد، «حديث مكرر» نيست كه «ملال آور»! تلقي شود. ماجرا، اين بود؛
«چند روز بعد از فاجعه 17 شهريور 1357 و قتل عام مردم در ميدان شهدا، در جمع زندانيان سياسي مسلمان و پيرو حضرت امام(ره) تصميم گرفته شد بيانيه اي در محكوميت جنايت 17 شهريور و توطئه هاي بين المللي عليه امام خميني(ره) صادر شود و متعاقب آن زندانيان به عنوان پشتيباني از اين بيانيه و اعلام همدردي با مردم، يك هفته اعتصاب غذا كنند و يا روزه بگيرند. در آن هنگام، مسئوليت پنهان و دوره اي جمع- كمون- زندانيان سياسي پيرو حضرت امام(ره) برعهده نگارنده بود و براساس يك قرار نانوشته -اما پذيرفته شده- بايستي تصميم جمع را به اطلاع مسئولان ساير جمع ها مي رسانديم تا چنانچه تمايل داشتند با اين حركت همراه شوند و درصورت عدم تمايل، از موضوع باخبر باشند. اين بيانيه كه در چند جمله كوتاه تهيه شده بود بعد از بسم الله الرحمن الرحيم، با اين جمله شروع مي شد؛ «ما زندانيان سياسي مسلمان، قتل عام مردم بي دفاع در ميدان ژاله -شهداء- و توطئه هاي بين المللي عليه رهبر عاليقدر انقلاب حضرت آيت الله العظمي امام خميني را محكوم كرده و...». آقاي عباس سماكار، هم پرونده خسرو گلسرخي، مسئول جمع ماركسيست هاي زندان بود. وقتي پيشنهاد صدور بيانيه و متن تنظيم شده آن را با وي در ميان گذاشتيم، در پاسخ گفت؛ جمع ما نمي تواند اين بيانيه را امضاء كند، زيرا بيانيه با بسم الله الرحمن الرحيم شروع مي شود كه به آن اعتقاد نداريم(!) و براي زندانيان سياسي، پسوند «مسلمان» آمده است و ما مسلمان نيستيم و بالاخره اين كه از امام خميني با عنوان رهبرانقلاب ياد شده است و حال آن كه ما ايشان را به عنوان يك شخصيت انقلابي قبول داريم ولي «رهبر» نمي دانيم. آقاي سماكار بعد از مشورت با دوستان همفكر خود اعلام كرد كه جمع آنها بيانيه جداگانه اي با تكيه بر اعتقادات خود صادر مي كند.
جمع سازمان مجاهدين خلق- كه در آن هنگام نيز از سوي زندانيان سياسي مسلمان لقب «منافقين» گرفته بود و تحت مسئوليت جمع ماركسيست ها قرار داشت، با بيانيه جمع ما مخالفت كرد و نظر ماركسيست ها را پذيرفت. اين جمع نيز حذف بسم الله و قيد مسلمان و صفت رهبري براي حضرت امام(ره) را «تفرقه انگيز»! و «مانع وحدت»! اعلام كرد! آقاي لطف الله ميثمي عضو ارشد و سابق سازمان منافقين كه به دلايلي از سوي سازمان طرد شده و جمع ديگري با همان سمت و سو تشكيل داده بود نيز با بيانيه مورد اشاره مخالفت ورزيد و اعلام كرد كه جمع آنها براي «حفظ وحدت»! بيانيه مشترك ماركسيست ها و سازمان منافقين را امضاء خواهد كرد و چنين نيز كردند. متن هر دو بيانيه در اسناد ساواك كه اكنون در اختيار وزارت اطلاعات است وجود دارد و انتشار آن همراه با نام امضاء كنندگان هر يك از دو بيانيه ياد شده مي توانند عبرت انگيز باشد.
از ماركسيست ها انتظاري نبود ولي بحث و استدلال با كساني كه داعيه اسلامي و انقلابي داشتند نيز نتيجه اي نداشت آنها در مقابل اين پرسش كه چگونه ادعاي مسلمان بودن و انقلابي بودن داريد ولي به جاي وحدت با توده هاي ميليوني و انقلابي مردم مسلمان كشورتان، از وحدت با دشمنان اسلام و انقلاب دم مي زنيد؟ سكوت مي كردند و يا جواب هاي بي سروته مي دادند، ضمن آن كه حاضر نبودند با صراحت به هويت واقعي خود اعتراف كنند و...
2- اين روزها و در پي مرگ فتنه 88 كه با داغ پررنگ ننگ بر پيشاني سران و عوامل اصلي فتنه همراه بود و هويت واقعي آنان را برملا كرد، بار ديگر همان بازي كه در صدر اين نوشته آمده است با حضور بازيگران ديگري در حال شكل گيري و تكرار است و اين بار در مقياس و گستره اي به مراتب بزرگتر از چهار ديواري محدودي كه ماجراي ياد شده در آن اتفاق افتاده بود. امروز هم كساني در پوشش واژه ارزشمند وحدت، به جاي اتحاد و همدلي با توده هاي عظيم ملت- همانها كه در حماسه هاي 9 دي و 22 بهمن 88 درخشيدند- ساز وحدت! با دشمنان اسلام و انقلاب و مردم را كوك كرده اند و با تلاش و تقلايي كه از شدت ناشيانه بودن، ترحم برانگيز به نظر مي رسد، سر آن دارند كه - به زعم خود- سر ملت بصير و هوشيار ايران اسلامي را كلاه بگذارند. نگاهي به هويت كساني كه در اين طيف ناهمگن و البته اندك و كم شمار گرد آمده اند نيز عبرت انگيز است. شماري از حلقه هاي دوم و سوم فتنه گران، تعدادي از خواص كه خود به دليل سكوت در مقابل فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 مورد اتهام و يا لااقل، شايسته ملامت هستند و يكي دو نفري كه در باشگاه اصولگرايان ثبت نام مي كنند و از شدت ساده لوحي- بي آن كه متوجه باشند- در زورخانه فتنه گران كباده مي كشند. اين عده قليل توضيح نمي دهند با كدام «آب كر» مي توان داغ ننگ پررنگي كه بر پيشاني جماعت فتنه گر نشسته است را پاك كرد؟ و با كدام منطق عقلي- شرعي پيش كش!- بايد به منافقاني كه خيانت كرده و دست به جنايت زده اند اجازه حضور دوباره در «ميقات ملت» داده شود؟! «وحدت» به تنهايي نه خوب است و نه بد، تيغ تيز است كه هم مي تواند در دست مردان خداجوي و عدالت گستر باشد و هم در كف زنگي مست. آقايان از كدام «وحدت»! و ضرورت آن سخن مي گويند؟!
3- مرحوم آيت الله پسنديده، برادر حضرت امام(ره) از ايشان درخواست كرده بود كه در اعلاميه ها و سخنراني هاي خود از جبهه ملي و مصدق نيز نام ببرد و اين در حالي بود كه امام راحل ما (ره) در تبعيد به سر مي بردند. حضرت امام در پاسخ به ايشان نوشت « اين جانب نمي توانم از جبهه اي ها و نه از بزرگشان ]مصدق[ اسمي ببرم و ترويجي بكنم، راه آنها با ما مختلف است... قبلاً هم تذكر داده ام، مثل اينكه به سمع مبارك نرسيده است» صحيفه امام(ره) جلد 3 صفحه .439
و در باره كساني كه به جرم خيانت از عرصه نظام اسلامي طرد شده اند مي فرمايند « امروز هيچ تأسفي نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند... از تجربه تلخ روي كار آمدن انقلابي نماها و به ظاهر عقلاي قوم عبرت بگيريد... مبادا گذشته تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزي هاي بي مورد و ساده انديشي ها سبب مراجعت آنان به پست هاي كليدي و سرنوشت ساز نظام شود» صحيفه امام(ره) جلد 21 صفحه 285 و صدها نمونه ديگر از اين دست.
4- بايد از كساني كه در روزهاي حادثه غايب بوده و در جهاد بزرگ ملت عليه دشمنان اسلام و انقلاب و مردم مسلمان نه فقط شركت نداشتند، بلكه بعضاً با سكوت معنادار خود، در آتش فتنه دميده اند پرسيد؛ آيا يكي از صدها جنايت سران و عوامل اصلي فتنه- هواداران فريب خورده منظور نيست- همراهي آشكار با دشمنان بيروني نظام، مخصوصاً سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا، انگليس و اسرائيل نبوده است؟ و آيا همين فتنه گران با گروههاي ضد انقلاب و تروريست نظير منافقين، سلطنت طلب ها، بهايي ها، ماركسيست ها و تمامي جرثومه هاي فساد و تباهي در جريان فتنه 88 ائتلاف، يعني همان «وحدت» نداشته اند؟! انبوه اسناد و شواهد موجود و مصاحبه ها و اظهارات مكتوب و مضبوط فتنه گران -غير از اعترافات دستگير شدگان- را چگونه مي توانيد انكار كنيد؟!
اكنون بايد از ميانجي هاي وحدت پرسيد؛ آيا وحدت فتنه گران با سرويس هاي اطلاعاتي و گروههاي ياد شده را تنها به اين علت كه نام آن «وحدت» است، قابل احترام تلقي مي كنيد؟! و اگر چنين نيست كه نبايد باشد، وحدت با اين وطن فروشان شكست خورده را چگونه تجويز مي فرمائيد؟! اگر آن وحدت جرم است كه هست، چرا وحدت با بخشي از همان طيف جرم نباشد؟!
5- طي چند روز اخير، برخي از حاميان فتنه و يا سكوت كنندگان در برابر آن، به بخشي از پاسخ حضرت امام(ره) به نامه آقاي محمدعلي انصاري- منشور برادري- استناد كرده و از قول امام راحل(ره)، آورده اند «اگر كسي در اين نظام در فكر حذف و يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، پيش از ضربه به رقيب، به اسلام و انقلاب لطمه زده است» و نتيجه گرفته اند كه «منشور برادري به رسميت شناختن چند صدايي در جامعه اسلامي است» كه بايد گفت؛ در حكيمانه بودن رهنمود حضرت امام(ره) و ضرورت پيروي از آن جاي كمترين ترديدي نيست، اما امام راحل(ره) - كه با نگاه ملكوتي خود اين روزها را مي ديدند- در همان نامه مشهور به منشور برادري، تأكيد مي كنند «موضع گيري ها بايد به گونه اي باشد كه در عين حفظ اصول اسلام، براي هميشه تاريخ حافظ خشم و كينه انقلابي خود و مردم عليه سرمايه داري غرب و در رأس آن آمريكاي جهانخوار و كمونيسم و سوسياليزم بين الملل و... باشد» و باز هم در همان نامه تأكيد مي فرمايند كه «هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذره اي از سياست نه شرقي و نه غربي، جمهوري اسلامي عدول نشود» و... اكنون بايد از آقايان پرسيد؛ آيا ائتلاف با منافقين، بهايي ها، سلطنت طلب ها، ماركسيست ها و پيروي آشكار از فرمول ديكته شده اسرائيل و آمريكا و انگليس، اهانت به ساحت مقدس حضرت امام حسين(ع)، شعار به نفع اسرائيل، شعار در حمايت از آمريكا و... و... نشانه اعتقاد به اصول و مباني انقلاب و جمهوري اسلامي است؟! و آيا هنوز هم مي توان شما را يك جناح درون نظام تلقي كرد؟! كه مشمول منشور برادري باشيد؟!
6- بديهي است همه كساني كه در جريان فتنه 88 به كانديداي فتنه گران رأي داده و براي چند روزي با فريب آنان به خيابان ها آمده بودند، «فتنه گر» تلقي نمي شوند. اگر به شعارهاي قبل از انتخابات موسوي و خاتمي نگاه كنيد و آن شعارها را با شعارها و مواضع آنان بعد از انتخابات مقايسه كنيد بي ترديد به اين نتيجه مي رسيد كه مجريان فرمول سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا، اسرائيل و انگليس، گندم نمايي كرده و «جو» فروخته اند. بنابراين در كسب 13 ميليون رأي به يقين تقلب كرده اند. بعد از افشاي ماهيت سران و عوامل فتنه، فريب خوردگان انگشت ندامت به دندان گزيدند و پا پس كشيدند. اين جماعت چندميليوني بخشي جدانشدني از توده هاي وفادار و عظيم ملت هستند. اما، آنچه تعجب آور و سؤال برانگيز است اينكه، مناديان وحدت! «مستي» بهانه كرده و براي عوامل حاضر در حلقه هاي اول و دوم فتنه، يعني مجرمان و خيانت كرده ها، اشك مي ريزند. و عجيب آن كه زير چتر شعار حكيمانه «جذب حداكثري و دفع حداقلي» آقا نيز ايستاده اند و هنگامي كه در اظهارات آنان دقت مي كنيد، متوجه مي شويد كه اين چتر را وارونه به دست گرفته و مفهوم «جاذبه» و «دافعه» را جا به جا كرده اند. از دفع حداقلي سخن مي گويند و اكثريت صف شكن فتنه 88 را آدرس مي دهند! جذب حداكثري بر زبان دارند و به اقليت فتنه گر اشاره مي كنند. راستي اگر كاسه اي زير نيم كاسه ندارند- كه برخي از آنها دارند- چرا در اجراي فرمول جذب حداكثري، زير بال و پر چند ميليون فريب خورده بي تقصير را نمي گيرند و براي پيوستن هرچه بيشتر آنان به اقيانوس ملت حاضر در 9 ديماه 88 تلاش نمي كنند؟! و اگر به فرمول دفع حداقلي معتقدند، چرا بر ضرورت دفع عوامل اصلي فتنه اصرار نمي ورزند، اگرچه آنان قبل از محاكمه در دستگاه قضايي كه اجتناب ناپذير است، در دادگاه ملت، محكوم و طرد شده اند...
حسين شريعتمداري