ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

گفتاري از آيت‌الله مصباح يزدي در مورد مقياس ثواب عزاداري و زيارت امام حسين(ع)

فرارسيدن ايام عزاداري سيدالشهدا صلوات‌الله‌عليه‌و‌علي‌ابنائه‌المعصومين را به پيشگاه مقدس حضرت ولي‌عصر اروحنافداه و همه علاقه‌مندان به اهل‌بيت تسليت و تعزيت عرض مي‌کنيم و از خداي متعال مي‌خواهيم که در دنيا و آخرت دست ما را از دامان ايشان کوتاه نفرمايد.
شرايط زماني در اين ايام موضوع بحث را تعيين مي‌کند و نمي‌شود از آن گذشت و بايد هر کدام از ما به اندازه‌ لياقتمان ـ از مبدأ صفر تا بي‌نهايت ـ از اين اقيانوس بي‌کران رحمت الهي صلوات‌الله‌عليه استفاده کنيم. ما هم در اين ايام مي‌کوشيم اظهار ارادتي به پيشگاه مقدس ايشان داشته باشيم و از خداي متعال مي‌خواهيم که به برکت ايشان چيزي را که مورد رضايت اهل‌بيت است به ما الهام فرمايد و توفيق عمل آن را نيز مرحمت کند.
از پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله و ائمه اطهار سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين مطالب عجيبي درباره محبت و توسل به سيدالشهدا و گريه و عزاداري براي ايشان نقل شده است، اما گاهي در اثر ناآگاهي و يا شبهه‌هاي شيطاني، براي بعضي جمع بين اين معارف با ديگر معارف ديني و حتي نصوص قرآني مشکل به نظر مي‌آيد. در اين بحث ابتدا يک شبهه مطرح مي‌کنيم و اميدواريم به برکت توسل به ائمه اطهار راه‌حل مقبول و دل‌نشيني به ما الهام شود.
محکم‌ترين آيه
يادم مي‌آيد امام رضوان‌الله‌عليه گاهي در درسشان موعظه مي‌فرمودند ـ معمولا اواخر سال يک جلسه از درس اصولشان را به موعظه اختصاص مي‌دادند و اين غير از درس اخلاقي بود که به صورت هفتگي داشتند. يکي از مطالبي که مکرر از ايشان شنيدم اين است که مي‌فرمودند: أحکمُ آية‌ في کتاب‌الله قوله عزوجل (محکم‌ترين آيه در قرآن کريم اين آيه است) «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»1 و به خصوص روي کلمه «يره» خيلي تأکيد مي‌کردند. در مقام موعظه مي‌فرمودند که مراقب باشيد چيزي را سبک نشماريد. اگر انسان حتي يک گناه را کوچک بشمارد عقوبتش را خواهد ديد و خود اين گناه در آن عالم به شکل عذاب مجسم مي‌شود. مي‌فرمودند محکم‌ترين آيه قرآن که هيچ تشابهي در آن نيست و تأويلي برنمي‌دارد و مفهوم آن خيلي واضح و قطعي است اين آيه است. شايد اين تعبير در روايت هم آمده باشد که محکم‌ترين آيه در قرآن اين آيه است که هر کس سر سوزني، به اندازه سنگيني يک ذره، خوبي کند آن را خواهد ديد و اگر به اندازه سنگيني يک ذره بدي کند، خواهد ديد. پس معناي محکم‌ترين آيه قرآن اين است که اگر ـ العياذ بالله‌ـ مبتلا به معصيتي شديم، ديگر برگشت ندارد مگر آن‌که توبه کنيم تا بخشيده شويم.
حال اين آيه با رواياتي که ثواب زيارت و گريه بر سيد‌الشهدا عليه‌السلام را بيان مي‌کند چگونه جمع مي‌شود؟ رواياتي از اين قبيل که هر کس براي سيدالشهدا عليه‌السلام گريه کند همه گناهانش بخشيده مي‌شود اگرچه به اندازه ريگ بيابان‌ها و برگ‌ درختان‌ باشد. يا درباره زيارت سيدالشهدا آمده که حتي يک السلام‌ عليک يا اباعبدالله ثواب حج و عمره دارد. اگر در کربلا زيارت کند که ثواب نود حج و نود عمره را دارد. حتي براي زيارت ايشان در روز عرفه يا برخي زمان‌هاي ديگر تا ثواب هزار حج و عمره بيان شده است. توجه داريد که در گذشته گاهي حج يک سال طول مي‌کشيد؛ اين‌که مقدماتش را فراهم کنند و با امکانات و شرايط آن زمان و با آن خطرها به حج مشرف شوند. حج مثل الان نبود که دو سه ساعت بروند و دو سه ساعت برگردند. حالا هزار تا چنين حج و عمره‌اي ثواب يک زيارت سيدالشهدا عليه‌السلام؟! اين روايات با آن آيه چگونه جمع مي‌شود؟
ما شيعيان مي‌دانيم (و حق هم همين است و همين باعث نجات‌مان است) که در آن‌چه اهل‌بيت عليهم‌السلام فرمودند شک و شبهه نيست. چه بسا ما سرّ آن را نمي‌دانيم، توجيه‌ آن را نمي‌فهميم، ولي مي‌دانيم که آنها اشتباه نمي‌کنند. هزار حج و عمره! اصلا مگر کسي مي‌تواند در عمرش هزار حج و عمره به جا بياورد؟ آن هم خانه خدا با آن همه تشريفات و احرام و طواف و سعي صفا و مروه و آن خطرهايي که آن زمان‌ها داشته است. چه‌طور مي‌شود يک زيارت يا حتي گريه در مجلس عزاي سيدالشهدا اين همه ثواب داشته باشد؟!
عکس‌العمل افراد ـ به حسب مرتبه تسليم‌شان ـ در برابر اين روايات بسيار متفاوت است. برخي که از اول خيلي گستاخانه مي‌گويند اينها دروغ است، قابل قبول نيست، مخصوصا وقتي چنين آيه‌اي داريم که هر کس سر سوزني کار بد کند حتما نتيجه‌اش را خواهد ديد، پس چگونه اين همه گناهان که به اندازه ريگ بيابان‌ها و به اندازه برگ درختان است با يک سلام يا يک گريه بخشيده مي‌شود؟! اين معنا با آن آيه چه طور مي‌سازد؟ آيه را که نمي‌شود بگوييم دروغ است، پس حتما اين روايات دروغ است! برخي اين‌گونه برخورد مي‌کنند.
برخي ديگر کمي ملايم‌ترند؛ مي‌گويند اين تعبيرات مبالغه‌آميز است. وقتي مي‌خواهند از چيزي تعريف کنند مي‌گويند هزار برابر. براي اين‌که مردم قدر زيارت امام حسين را بدانند تعبيرات مبالغه‌آميزي کرده‌اند. به هر حال اين سخن هم چيزي است شبيه سخن اول. انکار نيست يک پله نرم‌تر است، اما مي‌گويد معناي حقيقي‌ اين روايات، درست نيست و نمي‌شود آن را پذيرفت. کساني هم مثل ما مي‌گويند هر چه پيغمبر و ائمه گفته‌اند درست است، ما عقل‌مان نمي‌رسد. خيلي چيزها هست که حقيقت دارد و ما عقلمان نمي‌رسد.
ولي امروز بيشتر نسل جوان ما اين روحيه تعبد و تسليم را ندارند؛ يا بايد بيان قانع‌کننده‌اي برايشان ارايه کرد که دل‌نشين باشد و بفهمند و بپذيرند و يا اين‌که انکار مي‌کنند، و اين انکار هم توابعي دارد. شما فرض کنيد اگر در ذهن جواني اين باشد که آن‌چه درباره زيارت و عزاداري سيدالشهدا گفته شده را آخوندها درست کرده‌اند و اصلي ندارد، آن وقت ببينيد اصلا براي شيعه چه مي‌ماند؟ اگر سيدالشهدا و عزاداري‌هاي محرم و صفر زير سؤال برود مشکلات بسياري ايجاد مي‌شود. تنها همين نيست که مثلا بگوييم اين حديث و اين مطلب درست نيست. اين اشکال به خيلي از کارها تسري پيدا مي‌کند. صحبت يکي دوتا آخوند و يک روضه‌خوان و يک مداح نيست. آن همه تقيد و اهتمام شديد مراجع، بزرگان و اولياي خدا در طول تاريخ تشيع نسبت به زيارت سيدالشهدا عليه‌السلام و يا خواندن هر روزه زيارت عاشورا را در نظر بگيريد. حال اگر جواني يک درصد احتمال بدهد که همه اينها اصلي ندارد يا اغراق و مبالغه است کار خيلي مشکل مي‌شود و زمينه تزلزل فکري در نسل جوان ما نسبت به اين معارف به وجود مي‌آيد.
الحمدالله خداوند در جوان‌هاي ما گرايشي به اسلام و معنويت قرار داده که بي‌نظير است. خداوند ان‌شاءالله اين صفا و نورانيت را ثابت بدارد و آن را وسيله نجات ملت ما قرار بدهد، ولي به هر حال اين نگراني و دغدغه فکري وجود دارد که آيا اين درست است؟ چون نمي‌توان هر دو طرف را پذيرفت. کدام را بپذيريم؟ برخي مي‌گويند هر چه ائمه گفته‌اند همان درست است و به ايمانشان لطمه‌اي نمي‌خورد، اما خيلي‌ها حتي اين طور هم نمي‌توانند بگويند؛ مي‌گويند اينها که شما مي‌گوييد با قرآن نمي‌سازد، با عقل نمي‌سازد پس العياذبالله دورغ است.
مقياس ارزش‌يابي
فکر مي‌کنم براي حل اين مسأله مي‌بايست قاعده کلي‌تري را مورد توجه قرار دهيم. چيزي که در اذهان عمومي ما هست و ريشه اين گونه شبهه‌ها مي‌شود اين است که ما غالبا کارهاي خوب را با مقياس‌هاي کمّي مي‌سنجيم و به حجمش نمره مي‌دهيم. مثلا اگر کسي صد تومان صدقه داد و ديگري صد ميليون، وقتي اين دو کار را با هم مقايسه مي‌کنيم مي‌گوييم البته صد ميليون خيلي بهتر است چون يک ميليون برابر آن صد تومان است. تفاوتش مثل تفاوت يک است با ميليون. يعني ارزش کار آن‌که صد ميليون صدقه داده است يک ميليون برابر ارزش کار کسي است که صد تومان داده است. اين حساب روشني است دو دوتا چهارتاست. وقتي هم مي‌خواهيم درباره اشخاص و کارهاي خوبي که در دنيا انجام مي‌گيرد صحبت کنيم، با همين نظر کمّي نگاه مي‌کنيم. مثلا مي‌گوييم اديسون با اختراع برق چه خدمت بزرگي کرد؛ ميلياردها انسان از آن بهره مي‌برند، اما آن آخوندي که گوشه‌اي نشسته قرآن مي‌خواند يا درس فقه يا فلسفه يا تفسيري مي‌گويد، اين چه تاثيري براي جامعه دارد؟ حتما ارزش کار اديسون خيلي بيشتر است و اصلا قابل نسبت‌سنجي نيست، ميلياردها برابر ارزش دارد. يادم هست پنجاه شصت سال پيش وقتي که مي‌‌خواستند تازه خيابان‌هاي قم را آسفالت کنند و غلتک‌ و ماشين‌هاي آسفالت‌ريزي آورده‌ بودند بعضي از اين پيرزن‌ها و‌ پيرمردها مي‌گفتند: اين آخوندها براي ما چه کار کردند؟! ببين اين خارجي‌ها چه کار مي‌کنند. چه چيزهايي درست کرده‌اند. اين آخوندها چه فايده‌اي براي ما دارند؟
اين سخن در دل خيلي‌هاست؛ مي‌گويند يک آخوند مي‌نشيند درسي مي‌گويد و حداکثر رساله‌اي مي‌نويسد. اين چه خدمتي است؟ اما مثلا پاستور چه خدمت بزرگي به انسان‌ها کرد. با کار او چه قدر مريض بهبود پيدا کردند. و از اين گونه‌ سخن‌ها زياد است. بسياري از مردم ارزش کارها را با کميت‌ها و حجم و منافع مادي‌اش مي‌سنجند ما هم کمابيش همين‌طوريم. کمي با ديگران فرق داريم اما کمابيش همين طوريم. اما دستگاه ارزش‌يابي اسلام با ارزش‌يابي ما انسان‌ها تفاوت دارد؛ اولا اصلي‌ترين ارزش‌ها را به نيت مي‌دهد. ممکن است آن‌که صد تومان صدقه داده با نيت خالصي داده است. مثلا کل سرمايه‌اش همين صد تومان بوده است. پيرزن‌هايي بودند براي جبهه تخم‌مرغ مي‌دادند. گاهي کل سرمايه‌اش همين پنج ‌شش تا تخم‌مرغ بود که اين را با تمام وجودش هديه مي‌داد. اين که تمام دارايي‌اش را مي‌دهد با کسي که يک ميليون تومان برايش چيزي نيست و چه بسا وقتي اين پول را مي‌دهد ده جا مي‌خواهد حساب کند تا ديگران هم بفهمند که ايشان اين خدمت را کرده‌ است و اسمش هم يک جايي باشد، فرق مي‌کند. ما اينها را حساب نمي‌کنيم. مي‌گوييم او يک ميليون‌ تومان داد اين صد تومان، اما خدا بيش از هر چيز، اول نيت را مي‌بيند. داستان بي‌بي شتيته را شنيده‌ايد. پيرزني بود در نيشابور نخ مي‌ريسيد. کرباسي که درست کرده بود براي امام هديه فرستاد. امام هيچ کدام از هدايا و پول‌هاي کلاني را که قاصد آورده بود قبول نکرد، اما فرمود پارچه شتيته را بياور. اين پارچه حاصل وجود و شيره حيات او بود. اولا نيتش‌ معلوم است، ثانيا اين‌که چه پولي بوده و از کجا تهيه شده، حلال بوده يا حرام، و بالاخره در چه راهي مي‌خواهد آن را صرف کند و کجاها مصرف مي‌شود، و بسياري از نکته‌ها و پارامترهاي ديگري را که در فهم ما نمي‌گنجد؛ خدا محاسبه مي‌کند؛ از اين‌رو گاهي مي‌بينيم خدا براي کار کوچکي که به نظر ما چيزي به حساب نمي‌آيد ارزش عظيمي قائل است.
من خيلي دوست ندارم به قصه‌ها و حکايات تکيه کنم، اما بعضي قصه‌ها آن قدر آموزنده است که فرض کنيد اگر اصل قصه‌ هم دورغ باشد اما روح داستان به طور قطع درست است. مي‌گويند علامه مجلسي زماني که شيخ‌الاسلام بود و در دستگاه صفوي حکم وزير را داشت با شاگردانش از کوچه‌اي عبور مي‌کرد و سيب قشنگي در دست داشت و آن را بو مي‌کرد. يک زن يهودي بچه ‌به بغل در خانه‌اي ايستاده بود. بچه نگاهش به سيب افتاد و به مادرش گفت: من اين سيب را مي‌خواهم. مادر هم دعوايش کرد که بچه چه مي‌گويي؟! اين آقاي شيخ‌الاسلام است! بچه گريه افتاد. مرحوم مجلسي متوجه شد. برگشت و آن سيب را به آن بچه يهودي داد و رفت. بعد از وفات، خواب ايشان را ديدند. پرسيدند چه چيزي بيش از همه براي شما اجر و پاداش داشت؟ گفت آن سيبي که به آن کودک يهودي دادم. در آن هيچ شائبه‌ ريا و اميد پاداشي نبود تا کسي جايي آن را تعريف کند يا در عوض چيزي بفرستد. يا عالم بزرگواري که مدت‌ها مجاور يکي از عتبات مقدسه بود روزي به حمام احتياج داشت. از در صحن وارد شد تا از در ديگر خارج شود. در حال جنابت بود و خجالت مي‌کشيد که با اين حال از داخل صحن عبور مي‌کند. وقتي به روبه‌روي حرم رسيد با خجالت سلام گفت و رفت. بعدها در عالم خواب به او گفتند که اين سلام تو از همه زيارت‌هايت مقبول‌تر بود. چون با شرمندگي بود و ادعايي در آن نداشتي و خالص بود. وقتي زيارتي مي‌خوانيم و حالي پيدا مي‌کنيم مي‌گوييم خب الحمدالله زيارت خوبي خوانديم اشک و آه و توسلي داشتيم، اما در حال جنابت با سرشکستگي و شرمندگي يک سلام داد، گفتند اين از همه زيارت‌هايت بيشتر فايده داشت.
مي‌بينيد که مقياس ‌ما در ارزش‌يابي با مقياس خدا کمي تفاوت دارد؛ اختلاف فتوا داريم با حضرت خدا! او ارزش را به چيزهايي مي‌داند که ما اهميت نمي‌دهيم، ما هم چيزهايي را ارزش مي‌دانيم که خدا به آن‌ها اهميت نمي‌دهد. به آيه‌اي که در باره شب قدر است توجه کنيد: « لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»2 ؛ در هر سال شبي هست که بر هزار ماه برتري دارد. معمولا هزار ماه از عمر يک انسان تجاوز مي‌کند، کمتر کسي هشتاد سال، هشتاد و چند سال عمر مي‌کند. در سال شبي هست که بر همه عمر انسان برتري دارد. اين شبي است که اگر بندگان خودشان را براي عبادت و عمل با اخلاص در آن آماده کنند ثوابش از يک عمر عبادت بيشتر است. « لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» ديگر آيه از اين روشن‌تر مي‌شود؟! هيچ شکي در آن نيست. پس ما بايد در ارزش‌يابي‌هايمان تجديدنظر کنيم. بدانيم گاهي حساب‌هايي که ما مي‌کنيم درست در نمي‌آيد و حساب‌هاي ديگري هم در کار است.
ارزش واقعي، ارتباط با خدا
نکته ديگري که بايد به آن توجه کنيم اين است که از معارف دين ياد گرفته‌ايم که اساس همه ارزش‌هايي که انسان مي‌تواند در دنيا کسب کند ارتباط با خداست. ارزش هر چيزي به آن اندازه‌اي است که انسان را با خدا مربوط کند. اين‌که اين ارتباط چه اندازه در سعادت انسان موثر است ما عقلمان نمي‌رسد، اما بدانيد که حتي لحظه‌اي توجه به خداي متعال آن قدر در سعادت انسان اثر دارد که ساختن هزار ساختمان‌ عام‌‌المنفعه، و اختراع کردن برق و کامپيوتر و کشف کردن دواي سرطان آن اثر را ندارد. خدا مبدأ بي‌نهايت همه ارزش‌هاست. يک سر سوزن هم با او ارتباط بيابيم با بي‌نهايت رحمت ارتباط پيدا کرده‌ايم.
باز اين جا يک قصه برايتان بگويم. گاهي قصه‌ها بيشتر در ذهن انسان‌ مي‌ماند. مرحوم آقاي طباطبايي رضوان‌الله‌عليه از استاد اخلاقشان مرحوم ميرزا علي قاضي رضوان‌الله‌عليه نقل مي‌کردند که گاهي خدا فردي را مدت‌هاي طولاني به مصيبت يا مرضي گرفتار مي‌کند تا يک ياالله بگويد و آن ياالله آن قدر برايش ارزش دارد که برايش يک عمر مصيبت بکشد. اگر خودش بود اين ياالله را نمي‌گفت خدا از سر لطف و رحمتش او را سال‌ها مبتلا مي‌کند تا در آخر ناچار بشود و بگويد خدايا ديگر حالا به فريادم برس. آن خدايا گفتن به دردش مي‌خورد. ما خيال مي‌کنيم وقتي حجم عظيمي از کار ايجاد کنيم خيلي مهم است. ولي در مقياس الهي چيزي مهم است که انسان را با خدا ارتباط دهد.
آسان‌ترين راه
بعد از اين دو مقدمه، مي‌گوييم هيچ کاري در عالم سراغ نداريم که از توجه به سيدالشهدا سلام‌الله‌عليه راحت‌تر و آسان‌تر و در عين‌حال نافع‌تر براي همه مردم باشد؛ براي همه مردم، مسلمان، شيعه، سني، حتي کافر بت‌پرست و مسيحي و يهودي. در سفري هندوستان بودم. مسئول خانه فرهنگ ايران در آن‌جا که از فضلاي بزرگ است و بيش از سي سال است در هندوستان زندگي مي‌کند و کاملا با فرهنگ و اديان و زبان‌هاي آن‌جا آشناست، مي‌گفت: در بين برهمن‌ها3 گروهي هستند که اسم خودشان را «حسيني برهمن» گذاشته‌اند؛ برهمن‌هاي عاشق امام حسين. بت‌پرست است، خدايي قبول ندارد چه رسد به اسلام و پيغمبر، اما افتخارش اين است که عاشق امام حسين عليه‌السلام است. چرا؟ چون فطرت انسان از ظلم بدش مي‌آيد و بالاترين ظلمي که در عالم انساني سراغ داريم ظلمي است که به سيدالشهدا سلام‌الله‌عليه شد و از آن طرف آن مقاومت و بزرگواري که ايشان از خودشان نشان دادند. عواطف انساني را هيچ چيزي بيشتر از اين مسايل تحريک نمي‌کند. حال اگر امام حسين عليه‌السلام را به عنوان بنده مقرب خدا بشناسيم که به وسيله او به خدا مربوط مي‌شويم، ازچه راهي بهتر از اين مي‌شود با خدا ارتباط برقرار کنيم؟ اگر يک ياالله از يک مصيبت‌زده آن قدر برايش نافع است، پس اين شبانه‌روزي که مردم در ايام محرم زندگي نمي‌شناسند - و هستند کساني که ديگر شادي و لذت و خوشي زندگي و معاشرت خانوادگي‌شان را هم فراموش مي‌کنند- اين چه‌قدر برايشان فايده دارد؟ چنين ارتباطي از چه راه ديگري پيدا مي‌شود؟ آيا جا ندارد که بگوييم ثواب يک ياحسين گفتن از هزارها عبادت‌ شبانه‌‌روزي بيشتر است؟ بنابراين نبايد تعجب کرد که خدا از روي لطف، به واسطه سيدالشهدا و توسل به آن حضرت راهي براي ارتباط ما به سوي خودش قرار داده است.
بدانديشي عامل فريب شيطان
البته متأسفانه گاهي گوشه و کنار بدانديشي‌هايي هم وجود دارد که خيلي خطرناک است و بعضي از جوان‌هاي ما هم که به مذهب خيلي اظهار علاقه نمي‌کنند براي همين تصورات غلط است. برخي خيال مي‌کنند خدا آمده ديني تشريع کرده است و چيزهايي را واجب و چيزهايي را حرام ناميده است و امام حسين العياذبالله هم آمده دکاني در مقابل خدا درست کرده است! خدا مي‌گويد برو نماز بخوان، عبادت بکن، گناهان کبيره نکن. امام حسين عليه‌السلام مي‌گويد هر کاري مي‌خواهي بکن، يک قطره اشک بريز همه‌اش درست مي‌شود؟! اين تصور تصور باطل و ويران‌کننده‌اي است. اين خيال، کساني را از دين زده مي‌کند و عامل فريب شيطان است. حسيني که افتخارش اين بود که در راه خدا فدا شود و نماز را در جامعه احيا کند چگونه مي‌گويد حالا نماز نخواندي اشکالي ندارد، يک قطره اشک بريز برايت درست مي‌کنم! پارتي‌بازي مي‌کنيم! اين تصور غلط است. بله اگر کسي با همان روحيه بندگي و سرشکستگي، گناه کرده اما ديد ايام عاشوراست به مجلس سيدالشهدا رفت و عزاداري و گريه کرد چون سيدالشهدا بنده محبوب خداست محبتش را نسبت به خدا زنده مي‌کند و اين حال همراه با توبه و پشيماني از گناهان است. اين حال همه گناهان را مي‌پوشاند.
بله يک گريه براي امام حسين مي‌تواند همه دردها را علاج کند اما نه هر گريه‌اي. ابن‌سعد هم براي سيدالشهدا گريه کرد. وقتي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها به گودي قتلگاه آمدند و گفتند «اما فيکم مسلم؛ آيا در ميان شما مسلماني نيست؟» عمرسعد هم به گريه افتاد، و نظير اين گريه‌ها بسيار است. درباره معاويه لعنة‌الله‌عليه گفته‌اند بعد از شهادت اميرالمومنين عليه‌السلام گاهي به علاقه‌مندان ايشان مي‌گفت: از صاحبتان برايم تعريف کنيد. آنها هم که منتظر فرصت بودند عاشقانه مداحي علي عليه‌السلام مي‌کردند. گاهي معاويه به گريه مي‌افتاد و مي‌گفت: راست گفتي ابوتراب همين طور بود. ولي اين گريه براي معاويه فايده‌اي داشت؟! گريه براي سيدالشهدا مي‌تواند اثر داشته باشد، اما بشرطها و شروطها. صرف جاري شدن اشک که اثري ندارد. بعضي‌ها هستند هر حادثه رقت‌آوري ببينند اشک‌شان جاري مي‌شود؛ اين‌که هنري نيست. گريه‌اي مطلوب است که از روي معرفت باشد؛ از آن جهت که امام حسين عليه‌السلام بنده خاص خداست، کسي است که مي‌خواست همه انسان‌ها را از بدبختي نجات بدهد؛ انسان‌هاي بيچاره‌اي اين‌گونه با او معامله‌ کردند؛ پا به بخت خودشان زدند و اين چنين عامل سعادت‌شان را از دست دادند. چه قدر حماقت کردند.
نمونه‌اي از برکات سيدالشهدا
پاسخ اين پرسش که چگونه مي‌شود گريه براي سيدالشهدا اين همه اثر داشته باشد يا زيارت سيدالشهدا از حج و عمره بالاتر باشد اين است که اينها از آثار عشق به حسين است که اين عشق جلوه‌اي از عشق به خداست. يا از ابتدا به عشق خداست و در عشق به امام حسين عليه‌السلام ظهور پيدا کرده، و يا همين عشق موجب شده که انسان با خدا ارتباط پيدا کند، اما هر گريه‌اي در هر جايي با هر رقتي باشد اين اثر را ندارد. ما اصل اين مطلب را بايد بپذيريم سعي کنيم معرفت ‌و محبت‌ و عشق‌مان را به سيدالشهدا از آن جهت که بنده عزيز خداست تقويت کنيم. آن وقت اين امر خود به خود باعث مي‌شود که در سايه زيارت و علاقه به سيدالشهدا و بردن نام و گريه و عزاداري کردن براي ايشان محبت ما به خدا زياد بشود و اصل سعادت هم همين ارتباط با خداست. همه چيزهاي ديگر به اين عنوان در دستگاه ارزشي الهي معني پيدا مي‌کند و عشق به سيدالشهدا چون بهترين راه براي ارتباط با خداست ارزشش از همه چيز بيشتر است.
سعي کنيم ان‌شاءالله از برکات اين رحمت واسعه الهي - که در اين عالم بزرگ‌راه رحمتي از اين وسيع‌تر پرحجم‌تر و پرجاذبه‌تر سراغ نداريم- استفاده کنيم. يکي از برکات اين رحمت الهي همين انقلابي است که در عالم بي‌نظير است و اين همه برکات به واسطه آن جاري شده، آن‌چه کشور ما را از آن ذلت نوکري آمريکا، به اين عزت رسانده همه به برکت نام سيدالشهداست. اگر نام امام حسين عليه‌السلام نبود ـ به فرمايش امام اگر محرم و صفر نبود ـ هرگز اين انقلاب پيروز نمي‌شد. دليلش هم اين است که اين راه است که مي‌تواند عواطف انساني را در جهت خدا سوق بدهد؛ هيچ راه ديگري مثل اين راه نيست. هيچ عبادتي چنين اثري ندارد که قلب انسان را به طرف خدا تحريک کند، و همه ارزش‌هاي ما از اين‌جا سرچشمه مي‌گيرد که رفتار ما، دل ما، عشق ما، علاقه ما و توجهات ما به طرف خداي متعال منعطف شود. چون اين راه بهترين راه براي اين ارتباط است ارزشش از همه چيز ديگر بيشتر است. يک زيارتش، گاهي اثر يک سلامش مي‌تواند از سال‌ها عبادت‌، عبادت ديگراني که امام حسين را نشناختند بيشتر باشد. کساني هستند که سال‌ها غرق گناهان نگفتني بودند ولي عشق امام حسين باعث نجاتشان شد و در سايه آن‌ها ديگران هم نجات پيدا کردند.
مرحوم طيب و عشق به امام حسين ‌عليه‌السلام
مرحوم طيب ـ خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالي کند‌ـ اعمال ظاهري‌اش خيلي مقبول نبود يک داشي بود، ولي دهه محرم که مي‌شد همه چيز عوض مي‌شد. ورق برمي‌گشت همه گناهان تعطيل مي‌‌شد فکر دنيا و دنياداري و پول جمع کردن و اين حرف‌ها فراموش مي‌شد. دسته‌اي که طيب در تهران راه مي‌انداخت بي‌نظير بود. خرجي که مي‌داد بي‌نظير بود. يک پهلوان يک داش ميداني. از طرف شاه او را گرفتند و محکوم به اعدام شد. عشق امام حسين کارش را به اين جا رساند که وقتي از طرف شاه به او پيشنهاد کردند که تو فقط بگو من از خميني پول گرفتم و اين کار را کردم. گفت: من اعدام را بر اين خيانت ترجيح مي‌دهم. من به دين و سيدالشهدا خيانت نمي‌کنم. هر کار مي‌خواهيد بکنيد. هر چه واسطه‌ها و ديگران به او گفتند: شوخي نيست اين چوبه‌دار است. گفت اين کار از من نمي‌آيد من اگر هر گناهي کردم به دينم و به امام حسين خيانت نمي‌کنم. اعدامش کردند. مايه نجات و سعادت او چيزي نبود جز عشق امام حسين عليه‌السلام. ببينيد چه کيميايي است. حالا اين يکي دو تا نمونه‌اش است؛ صدها و هزارها از اين نمونه‌ها هست.
پس ما بايد اولا قدر اين رحمت الهي را بدانيم. سبک نشماريم. در هر جايي هر چند دو سه نفر باشند بنشينند تا نامي از سيدالشهدا برده بشود و براي حضرت گريه‌ کنند که در آن جا عنايت آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالي فرجه و فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها خواهد بود. تجربه‌هاي فراواني شده، اين‌ها را غنيمت بشماريم و اين سرمايه‌هاي عظيم را با يک شبهه راحت از دست ندهيم. اصلا مقياس ما براي ارزش‌يابي غلط است. آن مقياسي که خدا براي ارزش‌يابي دارد با مقياس‌هاي ما تفاوت دارد. آن خلوصي که خدا در سيدالشهدا سلام‌الله‌عليه ديد اگر همه گناهکاران را به برکت او بيامرزد هيچ تعجبي ندارد. همه مهمان او بشوند. آن قدر پيش خدا مقام دارد که به خدا بگويد همه را مي‌خواهم مهماني کنم هيچ تعجب نکنيد؛ البته حکمت الهي سر جاي خودش هست يعني هر کسي هر کار خيري کرده متناسب با خودش پاداش خواهد برد، اما نهايتا اگر همه دوستان امام حسين عليه‌السلام روز قيامت آمرزيده شوند تعجب نکنيد. البته ممکن است شرايطشان در عالم برزخ تفاوت بکند يا مقاماتي که به آنها داده مي‌شود خيلي متفاوت باشد اما اگر کسي بگويد هر که محبت حسين در دلش باشد روز قيامت آمرزيده مي‌شود تعجب نکنيد.
پروردگارا تو را به حقيقت سيدالشهدا قسم مي‌دهيم معرفت ما را به اهل‌بيت زياد بفرما.
محبت آنها را در دل ما ثابت بدار.
خدايا ما را از کارهايي که باعث مي‌شود که محبت اهل‌بيت در دلمان ضعيف شود حفظ بفرما.
پرودگارا قلب مقدس حضرت ولي‌عصر ارواحنا فداه را از همه ما خشنود بفرما.
ما را با نام حسين زنده بدار و با نام حسين بميران و با حسين محشور بفرما.
روح امام راحل را در اين ايام مهمان سيدالشهدا قرار بده.
شهداي ما را با شهداي کربلا محشور بفرما.
عاقبت امر ما ختم به خير بفرما.
سايه مقام معظم رهبري را بر سر همه ما مستدام بدار.
و عجل في فرج مولانا.
1 . زلزال، 8-7.
2 . قدر، 3.
3 . هندوها طرز فکرشان کاستي (طبقاتي) است انسان‌ها را در جامعه به چند طبقه تقسيم مي‌کنند و معتقدند اين طبقه‌ها ذاتي است و قابل تغيير نيست. بالاترين طبقه اجتماع برهمن‌ها هستند که سلاطين و علما و وزرا و بزرگان از آن‌هايند تا به طبقه پايين مي‌رسد که نجس‌ها هستند. نجس‌ها کساني هستند که اگر در ظرفي غذا بخورند، ديگري حق ندارد از آن ظرف غذا بخورد، معمولا اينها غذاهايشان را در برگ درخت موز مي‌ريزند تا وقتي غذايشان را خوردند آن را دور بياندازند. جمعيت عظيمي از هندوستان از نجس‌ها هستند.

هیچ نظری موجود نیست: