ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

امروز هم اگر کسی بخواهد جامعه اسلامی را منحرف کند، ابزاری غیر از تطمیع، تهدید و تبلیغات ندارد

گروه اندیشه- کتاب "آذرخشی دیگر از آسمان کربلا" مجموعه سخنرانی های آیت الله مصباح یزدی در مورد واقعه کربلا است. وي این سخنرانی ها را در محرم 1421(حدود 10 سال پیش) ایراد كرده، یعنی در اوج دورانی که تریبون‌های رسمی و غیر رسمی دولت در مورد مذهب، اهل بیت، امام حسین(ع) و انقلاب و اسلامی به تبلیغات منفی می‌پرداختند و شبهات نظری فراوانی برای انزواي دین و اکاذیبی برای تقبیح چهره مراجع و روحانیت مطرح می‌کردند.
بخش سوم این کتاب به "زمینه های قیام عاشورا" اختصاص یافته و در این بخش آیت الله مصباح یزدی بعد از مروری اجمالی بر تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر(ص)، زمینه‌های اجتماعی انحراف جامعه و عوامل انحراف جامعه را بیان می‌کند.
 درمورد عوامل انحراف جامعه، ایشان سه عامل "تبلیغ" ، "تطمیع" و "تهدید" را عوامل اساسی انحراف جوامع معرفی می‌کند که در زمان معاویه، مقدمات شکل گیری واقعه عاشورا را فراهم می‌کردند.
 وي راجع به عامل تبلیغ می‌گويد: عامل اول تبلیغات است که همه سیاستمداران سعی می‏کنند به وسیله آن، افکار مردم را عوض کنند و به جهتی که می‏خواهند سوق دهند. از آن جا که فرهنگ‏ها و جوامع فرق می‏کنند، کیفیت به کار گرفتن عوامل تبلیغاتی نیز فرق می‏کند. آن روز عوامل تبلیغاتی در درون جامعه اسلامی مسأله اومانیسم، پلورالیسم یا حقوق بشر امروزی نبود، کسی به این حرف‏ها گوش نمی‏داد، اسلام حاکم بود. مردم به پیغمبر صلی الله علیه و آله و خدا معتقد بودند، قرائت‏های گوناگون از دین و حرف‏هایی از این قبیل هم خریدار نداشت. ولی عوامل دیگری بود که می‏توانستند در تبلیغات از آنها استفاده کنند. از جمله ابزار تبلیغاتی مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، به ویژه شعر بود. شعر در میان اعراب آن عصر جایگاه بسیار مهمی داشت [...] اما بین کسانی که به اسلام بیشتر گرایش داشتند آنچه برای آنها معتبر بود، قرآن و حدیث بود. لذا معاویه سعی می‏کرد کسانی را تقویت و تشویق کند که حدیث بسازند. ابوهریره یکی از حدیث‏سازان معروف است که خود علمای اهل تسنن درباره او کتاب‏ها نوشته‏اند [...] لذا معاویه بخصوص سه دسته قراء، شاعران و محدثان، را به کار می‏گرفت تا دستگاه تبلیغات منسجم و همه جانبه‏ای را به نفع خود به راه اندازد.
 درمورد عامل تطمیع نيز بیان می‌کند: عده‏ای را با استفاده از ابزار شعر، حدیث و قرآن فریب می‏داد، اما همه تحت تأثیر این تبلیغات نبودند. روسای قبیله‏ها را بیشتر از راه تطمیع دادن پست و مقام، هدایا، جوایز سنگین و کیسه‏های طلا فریب می‏داد و آنها را مجذوب خود می‏کرد.[...] هنگامی که برای رئیس قبیله‏ای سکه‏های طلا را می‏فرستاد، کمتر کسی بود که در برابر آن سکه‏های طلا خاضع نشود. معاویه روسای قبایل را به این وسیله می‏خرید.
 آيت‌الله مصباح در مورد عامل تهدید مي‌گويد: و بالاخره سایر مردم جامعه را هم با تهدید، مطیع خود می‏کرد. کسانی که مخالفت می‏کردند، به محض این که به معاویه بد می‏گفتند و انتقاد می‏کردند، فوراً جلب می‏شدند، آنان را کتک می‏زدند، زندانی می‏کردند، و در نهایت می‏کشتند.
 معاویه خیلی راحت با این سه عامل «تبلیغ» به وسیله شعرا، محدثین و قراء، و عامل «تطمیع» نسبت به روسای قبایل و اشخاص سرشناس، و عامل «تهدید» نسبت به سایر مردم، و به کارگیری این ابزارها جامعه را به سوی اهداف شیطانی خود منحرف کرد.
 وي در ادامه با توضیح شرایط عمومی حکومت یزید بعد از معاويه، در بیانات مهمی و ارزشمندی به موضوع "تشابه جامعه ما با زمان امام حسین(ع)" می پردازد.
 رجانیوز ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگوراری حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، متن کامل این بخش از فرمایشات حضرت آیت الله مصباح را در اختیار خوانندگان می‌گذارد.
 امروز هم اگر کسی بخواهد جامعه اسلامی را از مسیر خود منحرف کند، ابزاری غیر از سه عامل تطمیع، تهدید و تبلیغات ندارد. شما خیال نکنید که اگر کسی بخواهد حکومت انقلاب اسلامی ایران را نابود کند، حتماً باید از ینگه دنیا بیاید. بلکه در درون همین کشور منافقانی هستند و همان کاری را می‏کنند که منافقان صدر اسلام با حسین(ع) کردند. آن روز هم احتیاجی نبود از روم و ایران یا از چین و ماچین بیایند، پسر عموهای خود حسین(ع) بودند. منظورم پسر عموی نزدیک و بدون واسطه نیست، بلکه عشیره‏هایی که مربوط به قریش است. بنی‏امیه و بنی‏هاشم، عموزاده بودند. در جامعه امروزی علاوه بر مصیبت خیانت خودی‏ها، کمکهای خارجی هم اضافه شده است. اما نقش مستقیم را عوامل داخلی ایفا می‏کنند. فکر نکنید اگر بخواهند مسیر انقلاب اسلامی ایران منحرف بشود حتماً آمریکا باید مستقیما عمل کند. آمریکا عوامل داخلی را شناسایی می‏کنند، آنها را به وسیله‏ی حمایت تبلیغاتی، کمک‏های مالی و احیاناً قضایای دیگری، مانند ایجاد فتنه‏ها، آشوب‏ها و ترورها تقویت می‏کند. درست است که بسیاری از این ترورها به دست منافقان انجام گرفته است، اما منافقان که آمریکایی نیستند؛ از کجا آمده‏اند؟ از همین جامعه‏ی ایرانی آمده‏اند و بسیاری از این‏ها به نام طرفداری از اسلام به وجود آمدند. ملحدی که امروز علیه‏السلام و علیه امام قدس‏سره سخن می‏گوید و در خارج مصاحبه می‏کند،او از درون جامعه اسلامی سر بر آورده و شاید روزگاری هم به عنوان محافظ امام (ره) در این جامعه زندگی می‏کرده است؛ و امروز اسلام را انکار می‏کند! و می‏گوید امام قدس‏سره را باید به موزه‏ی تاریخ سپرد!(1) چنین فردی حتماً نباید از آمریکا بیاید. لکن این که چنین افرادی روزگاری به عنوان محافظ امام (ره) در این جامعه زندگی می‏کرده‏اند، به این معنا نیست که آمریکا آنها را تأیید نمی‏کند. چطور است که وزیر خارجه آمریکا یا سایر شخصیت‏های بیگانه، از این که- به اصطلاح خودشان- دموکراسی در ایران رواج پیدا کرده و مطبوعات آزاد شده‏اند که هر غلطی بخواهند بکنند، اظهار خوشحالی می‏کنند؟
اگر دشمنان امید دارند روزی بتوانند به ایران برگردند و سلطه شیطانی خود را دوباره از سر بگیرند، به دلیل همین انحرافاتی است که گوشه و کنار در میان همین افراد پیدا شده است. متأسفانه برخی از این افراد در دستگاه حکومتی هم نفوذ کرده‏اند. اگر حسین علیه‏السلام «مصباح هدی» است، و نور هدایت را به دل‏های مردم می‏تاباند، و راه را برای مردم روشن می‏کند، در این زمان هم باید از نور حسین(ع) استفاده کرد.
از همان راهی که دشمنان اسلام توانستند اسلام را مسخ و منحرف کنند و عاقبت، حسین(ع) را کشتند؛ امروز هم دشمنان اسلام می‏خواهند از همان راه، حسین زمان را از مسیر خود برگردانند. امروز هم می‏خواهند از همان عوامل و ابراز استفاده کنند؛ راه‏های کلی همان، تبلیغ، تهدید و تطمیع است. بنده هر چه فکر کردم عامل چهارمی پیدا نکردم، البته زمینه‏ها متفاوت است. ممکن است اینها از زمینه‏های دیگری استفاده کنند. اما عواملی که از آن استفاده می‏کنند همان سه عامل است.
ببینید امروز دشمنان اسلام در دنیا نسبت به اسلام چکار می‏کنند. آیا از تبلیغات کم می‏گذارند؟ کدام افترا و تهمتی است که نمی‏زنند؟ و در همین روزنامه‏ها که بسیاری از آنها با بودجه بیت‏المال تأمین می‏شود با تیراژهای فراوان این تهمت‏ها و افتراها چاپ و پخش می‏گردد. بسیاری از جوان‏های ناآگاه ما هم تحت تأثیر واقع می‏شوند. فکر می‏کنید گناه این افراد از گناه کسانی که سیدالشهداء(ع) را به قتل رساندند کمتر است؟ این افراد، از آنها چه کم دارند؟ آیا گناه اینها از گناه معاویه و یاران و طرفداران او کمتر است؟ آیا کسانی که به نام دین از این افراد حمایت می‏کنند، گناهشان از ابوهریره و امثال وی کمتر است؟ حتی به همان اندازه‏ای که امروز اسلام در دنیا گسترش یافته است و بیشتر مطرح می‏باشد، گناه این افراد هم بزرگتر است. کسانی که خدمت بکنند، اجرشان بیشتر است، و کسانی که خیانت بکنند، گناهشان بزگتر است. چون محدوده این خدمت و خیانت وسیعتر است. زمانی که معاویه تسلط یافت، بر عده‏ای از مردم مسلط شد که شتر نر و ماده را از هم تشخیص نمی‏دادند؛ او نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند و کسی هم اعتراض نکرد، حتی یکی از خلفای اموی، در حال مستی نماز خواند و نماز صبح را چهار رکعت خواند، بعد گفتند نماز صبح دو رکعت است، گفت امروز حال خوشی داشتم، اگر می‏خواهید بیشتر برایتان بخوانم! آن روز دشمنان اسلام بر چنین مردمی حکومت می‏کردند، امروز فریب دادن جوانانی که در انقلاب رشد کرده‏اند، به این آسانی‏ها ممکن نیست. اما حیله‏های دشمنان نیز بسیار پیچیده‏تر شده است.
نکته‏ای دیگر: شما تاریخ جاهلیت را پیش از بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نگاه کنید، آیا در عرب کسی که به بی‏رحمی حرمله باشد پیدا می‏شود؟ کسی که طفل شش ماهه‏ای که در حال جان دادن است، آخرین لحظات حیاتش را می‏گذراند، تیر سه شعبه‏ی زهرآلود به گلوی این طفل بزند؟ آیا جانوری از این پست‏تر پیدا می‏کنید؟ آیا پیش از اسلام چنین کسانی بودند؟ من فکر نمی‏کنم در میان همه‏ی وحشی‏هایی که در زمان قبل از اسلام زندگی می‏کردند کسی به این قساوت وجود داشته باشد. بعد از ظهور و رشد اسلام بود که شیاطینی چون یزید، شمر و حرمله با این همه قساوت، برای مبارزه با اسلام پیدا شدند.

عجیب است، قرآن وقتی نازل می‏شود، مؤمنان را هدایت می‏کند، اما بر فساد، انحراف و کفر ظالمین می‏افزاید، «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ اِلاَّ خَساراً»؛ (2) نتیجه‏ی آب باران این است که در جایی که گل می‏روید، گل‏های با طراوت و خوشبو بیشتر می‏شود، اما محلی که گیاه سمی می‏روید، همان سم بیشتر خواهد شد. در جامعه‏ی اسلامی، سلمان‏ها، ابوذرها، عمارها، میثم تمارها و سعید بن جبیرها رشد می‏کنند. کسانی پیدا می‏شوند که در شب عاشورا می‏گویند اگر هفتاد بار کشته شویم، باز هم آرزو داریم در رکاب تو به شهادت برسیم؛ این از یک طرف، اما از سوی دیگر آن قساوت‏ها و بی‏رحمی‏ها رشد می‏کند. کسانی که هدایت الهی را زیر پا می‏گذارند و از رحمت خدا روی برمی‏گردانند، بر شقاوت و قساوتشان افزوده می‏شود. 
انقلاب اسلامی ایران از یک طرف گل‏هایی پروراند که در طول تاریخ اسلام کم‏نظیر هستند، اگر نگوییم بی‏نظیرند. بنده زمانی که طلبه شدم، تا حدودی با تاریخ اسلام، آشنا شدم یکی از بخش‏های تاریخ که بسیار بر من اثر می‏گذاشت و مرا به اعجاب وامی‏داشت، داستان حنظله‏ی غسیل بود. در صدر اسلام جوانی بود به نام حنظله، این جوان عروسی کرد، صبح روز بعد از عروسی در جنگ احد شرکت کرد، در حالی که هنوز فرصت نکرده بود از جنابت شب گذشته غسل کند در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود ملائکه را می‏بینم که آب از آسمان آورده‏اند و حنظله را غسل می‏دهند، به همین مناسبت وی حنظله‏ی غسیل الملائکه نامیده شد، یعنی حنظله‏ای که ملائکه او را غسل داده‏اند.(3)  این داستان برایم بسیار عجیب بود، که جوانی شب اول عروسی‏اش، از بستر عروسی برخیزد و در جبهه شرکت کند و به شهادت برسد. اما در داستان انقلاب ما، صدها و هزارها حنظله‏ی غسیل الملائکه داشتیم. گل‏هایی روییدند که حنظله‏ی غسیل الملائکه باید پای آنها را ببوسد. چقدر شهدایی داشتیم که از خدا خواسته بودند جنازه‏شان پیدا نشود. یکی از طلاب که از دوستان نزدیک خود ما بود،(4) چند سال در جبهه شرکت داشت، تا به فرماندهی لشکر رسید، هنوز ازدواج نکرده بود، گفت فقط آرزو دارم با یک دختر سید ازدواج کنم، تا با فاطمه‏ی زهرا(س) محرم شوم، آمده ده هزار تومان قرض کرد و با یک دختر سید ازدواج کرد. بعد از چندین سال جنگ، روز سوم عروسی به جبهه برگشت و به شهادت رسید. از خدا خواسته بود که جنازه‏اش پیدا نشود و پیدا هم نشد. 
در این انقلاب از یک طرف این گلها روییدند، نوجوان‏ها و جوان‏هایی که ره صد ساله را یک شبه پیمودند. اما در مقابل، منافقان ملحدی تربیت شدند که نظر آنها در شیطنت و نفاق در طول تاریخ کمتر دیده می‏شود. متأسفانه امروز این منافقان با احترام در همین جامعه زندگی می‏کنند. چرا؟ برای اینکه یک دستگاه تبلیغاتی از اول راه انداختند، و به وسیله آن خشونت را محکوم و تساهل و تسامح را ترویج کردند؛ غیرت را از مردم گرفتند تا در مقابل این حملات ناجوانمردانه به اساس اسلام، کسی اعتراض نکند و نفس نکشد؛ و اگر کسی به خود جرأت اعتراض بدهد او را طرفدار خشونت و تئوریسین خشونت معرفی می‏کنند و او باید به اعدام محکوم شود! این نقش اول تبلیغات بود و هنوز به نحو اتم و اکمل ادامه دارد. این همان نقشی است که معاویه و همه‏ی شیطاین عالم، هنگامی که در مقام سیاست‏بازی قرار می‏گیرند، بازی کرده‏اند. همچنین تطمیع، و پول و هدایا فرستادن، به جاهایی که گفتنی نیست. به کسانی که هم حزب و هم جبهه آنها بودند، پس و مقام‏هایی بخشیدند. و بعد تهدید، علی‏رغم این که همه انواع خشونت را محکوم می‏کنند، اما در تهدید مخالفان خود، از تهدیدهای تلفنی، روزنامه‏ای و یا هر شکلی از آن فروگذاری نمی‏کنند. عین همان سیاست‏هایی که معاویه عمل می‏کرد. 
راه مقابله با سیاست‏های شیطانی 
حال اگر کسی بخواهد با این نوع سیاست‏بازی‏ها مقابله کند، راه آن چیست؟ همان راهی است که حسین علیه‏السلام نشان داد. شرط اول مقابله با این نوع سیاست‏بازی‏ها این است که دل به دنیا نبندیم. حسین(ع) فرزندان، دوستان و یاران خود را به گونه‏ای تربیت کرده بود که وقتی نوجوان سیزده ساله می‏خواست ببیند که آیا او به شهادت می‏رسد یا نه، حضرت فرمودند که مرگ در کام تو چگونه است؟ گفت «المَوتُ أَحْلی عِنْدی مِنَ الْعَسَل»، (5) این شعار نبود، قاسم بن حسن در محضر عموی خود شعار نمی‏داد. آنچه را در عمق قلبش بود گفت. یعنی مرگ از عسل برای من شیرین‏تر است. آیا تصور آن را می‏کنید که مرگ در کام یک نوجوان سیزده ساله شیرین‏تر از عسل باشد؟ البته نه هر مرگی، مرگی که در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه خدمت به اسلام باشد، و الا مرگ که شیرینی ندارد، چون صحبت از شهادت بود، حضرت فرمودند مرگ در نظر تو چطور است؟ 
اگر ما بخواهیم راه حسین(ع) را ادامه دهیم، باید با این توطئه‏های شیطانی پیچیده مقابله کنیم، اول باید آن روحیه را پیدا کنیم. «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم اللَّه»(6) و یا «قُلْ یا اَیُّها الَّذینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَولیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُوا الْمَوتَ» (7) اگر دوست خدا هستید، آرزوی مرگ داشته باشید. مگر دوست، ملاقات محبوبش را دوست ندارد؟ ما باید این را ما یاد بگیریم. باید به خودمان تلقین کنیم، باید عملا در همین مسیر حرکت کنیم؛ به آرزوهای دنیا دل نبندیم؛ فری این زرد و سرخ‏ها را نخوریم و مرگ در راه خدا و شهادت در راه خدا را بزرگترین افتخار بدانیم. در این صورت می‏توانیم راه خدا را حفظ کنیم. این درسی بود که ابی‏عبدالله به ما داد. چگونه ما می‏خواهیم حسینی باشیم، و به او عشق بورزیم با وجود این که این درس را از او یاد نگرفته‏ایم؟
در بین نوجوانان عزیز ما فراوانند کسانی که به منزل صاحبخانه برگشتم، پسر دوازده- سیزده ساله‏ی صاحبخانه گفت: من صحبت خصوصی با شما دارم- شاید جلوی چشم پدر و مادرش خجالت می‏کشید و می‏خواست به صورت خصوصی با من صحبت کند- زمانی که می‏خواستم از آن شهر برگردم، آن نوجوان گفت صحبت خصوصی‏ام را نتوانستم بگویم. کناری رفتم و گفتم فرمایشتان را بفرمایید، گفت دعا کنید خدا شهادت را نصیب می‏کند! این بچه‏ها در مکتب امام حسین علیه‏السلام پرورش پیدا می‏کنند. اینها همراه و هم سوی قاسم بن الحسن می‏شوند. مردان کهنسال ما نیز رفیق حبیب بن مظاهر می‏شوند. ما باید از این قافله دور نمانیم، رمز پیروزی ما این است که برای ما، مرگ در راه خدا شرف به حساب آید و افتخار باشد. اگر جنگی پیش آمد، حاضر باشیم به شهادت برسیم، همانطور که شهدای ما افتخار کردند. چقدر جوان‏ها نزد امام می‏رفتند و التماس می‏کردند که آقا دعا کنید ما به شهادت برسیم. متأسفانه طی چند سالی که از جنگ گذشته، این ارزش‏ها تدریجاً به دست فراموشی سپرده می‏شود. ولی این روزها باید به برکت نام حسین علیه‏السلام این ارزش‏ها از نو زنده شود.
پي‌نوشت‌ها:
1- ر.ک کیهان 24 / 1 / 1379، گزارش مصاحبه‏ی اکبر گنجی با نشریه آلمانی تاکس اشپیگل
2- اسراء، 82
3- ر. ک بحارالانوار، ج 17، ص 26، باب 14، روایت 1
4- منظور مرحوم شیخ مصطفی ردانی‏پور اصفهانی است
5- وسیله الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص 253
6- آل عمران، 31
7- جمعه، 6

هیچ نظری موجود نیست: