گروه اندیشه- کتاب "آذرخشی دیگر از آسمان کربلا" مجموعه سخنرانی های آیت الله مصباح یزدی در مورد واقعه کربلا است. وي این سخنرانی ها را در محرم 1421(حدود 10 سال پیش) ایراد كرده، یعنی در اوج دورانی که تریبونهای رسمی و غیر رسمی دولت در مورد مذهب، اهل بیت، امام حسین(ع) و انقلاب و اسلامی به تبلیغات منفی میپرداختند و شبهات نظری فراوانی برای انزواي دین و اکاذیبی برای تقبیح چهره مراجع و روحانیت مطرح میکردند.
بخش سوم این کتاب به "زمینه های قیام عاشورا" اختصاص یافته و در این بخش آیت الله مصباح یزدی بعد از مروری اجمالی بر تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر(ص)، زمینههای اجتماعی انحراف جامعه و عوامل انحراف جامعه را بیان میکند.
درمورد عوامل انحراف جامعه، ایشان سه عامل "تبلیغ" ، "تطمیع" و "تهدید" را عوامل اساسی انحراف جوامع معرفی میکند که در زمان معاویه، مقدمات شکل گیری واقعه عاشورا را فراهم میکردند.
وي راجع به عامل تبلیغ میگويد: عامل اول تبلیغات است که همه سیاستمداران سعی میکنند به وسیله آن، افکار مردم را عوض کنند و به جهتی که میخواهند سوق دهند. از آن جا که فرهنگها و جوامع فرق میکنند، کیفیت به کار گرفتن عوامل تبلیغاتی نیز فرق میکند. آن روز عوامل تبلیغاتی در درون جامعه اسلامی مسأله اومانیسم، پلورالیسم یا حقوق بشر امروزی نبود، کسی به این حرفها گوش نمیداد، اسلام حاکم بود. مردم به پیغمبر صلی الله علیه و آله و خدا معتقد بودند، قرائتهای گوناگون از دین و حرفهایی از این قبیل هم خریدار نداشت. ولی عوامل دیگری بود که میتوانستند در تبلیغات از آنها استفاده کنند. از جمله ابزار تبلیغاتی مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، به ویژه شعر بود. شعر در میان اعراب آن عصر جایگاه بسیار مهمی داشت [...] اما بین کسانی که به اسلام بیشتر گرایش داشتند آنچه برای آنها معتبر بود، قرآن و حدیث بود. لذا معاویه سعی میکرد کسانی را تقویت و تشویق کند که حدیث بسازند. ابوهریره یکی از حدیثسازان معروف است که خود علمای اهل تسنن درباره او کتابها نوشتهاند [...] لذا معاویه بخصوص سه دسته قراء، شاعران و محدثان، را به کار میگرفت تا دستگاه تبلیغات منسجم و همه جانبهای را به نفع خود به راه اندازد.
درمورد عامل تطمیع نيز بیان میکند: عدهای را با استفاده از ابزار شعر، حدیث و قرآن فریب میداد، اما همه تحت تأثیر این تبلیغات نبودند. روسای قبیلهها را بیشتر از راه تطمیع دادن پست و مقام، هدایا، جوایز سنگین و کیسههای طلا فریب میداد و آنها را مجذوب خود میکرد.[...] هنگامی که برای رئیس قبیلهای سکههای طلا را میفرستاد، کمتر کسی بود که در برابر آن سکههای طلا خاضع نشود. معاویه روسای قبایل را به این وسیله میخرید.
آيتالله مصباح در مورد عامل تهدید ميگويد: و بالاخره سایر مردم جامعه را هم با تهدید، مطیع خود میکرد. کسانی که مخالفت میکردند، به محض این که به معاویه بد میگفتند و انتقاد میکردند، فوراً جلب میشدند، آنان را کتک میزدند، زندانی میکردند، و در نهایت میکشتند.
معاویه خیلی راحت با این سه عامل «تبلیغ» به وسیله شعرا، محدثین و قراء، و عامل «تطمیع» نسبت به روسای قبایل و اشخاص سرشناس، و عامل «تهدید» نسبت به سایر مردم، و به کارگیری این ابزارها جامعه را به سوی اهداف شیطانی خود منحرف کرد.
وي در ادامه با توضیح شرایط عمومی حکومت یزید بعد از معاويه، در بیانات مهمی و ارزشمندی به موضوع "تشابه جامعه ما با زمان امام حسین(ع)" می پردازد.
رجانیوز ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگوراری حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، متن کامل این بخش از فرمایشات حضرت آیت الله مصباح را در اختیار خوانندگان میگذارد.
امروز هم اگر کسی بخواهد جامعه اسلامی را از مسیر خود منحرف کند، ابزاری غیر از سه عامل تطمیع، تهدید و تبلیغات ندارد. شما خیال نکنید که اگر کسی بخواهد حکومت انقلاب اسلامی ایران را نابود کند، حتماً باید از ینگه دنیا بیاید. بلکه در درون همین کشور منافقانی هستند و همان کاری را میکنند که منافقان صدر اسلام با حسین(ع) کردند. آن روز هم احتیاجی نبود از روم و ایران یا از چین و ماچین بیایند، پسر عموهای خود حسین(ع) بودند. منظورم پسر عموی نزدیک و بدون واسطه نیست، بلکه عشیرههایی که مربوط به قریش است. بنیامیه و بنیهاشم، عموزاده بودند. در جامعه امروزی علاوه بر مصیبت خیانت خودیها، کمکهای خارجی هم اضافه شده است. اما نقش مستقیم را عوامل داخلی ایفا میکنند. فکر نکنید اگر بخواهند مسیر انقلاب اسلامی ایران منحرف بشود حتماً آمریکا باید مستقیما عمل کند. آمریکا عوامل داخلی را شناسایی میکنند، آنها را به وسیلهی حمایت تبلیغاتی، کمکهای مالی و احیاناً قضایای دیگری، مانند ایجاد فتنهها، آشوبها و ترورها تقویت میکند. درست است که بسیاری از این ترورها به دست منافقان انجام گرفته است، اما منافقان که آمریکایی نیستند؛ از کجا آمدهاند؟ از همین جامعهی ایرانی آمدهاند و بسیاری از اینها به نام طرفداری از اسلام به وجود آمدند. ملحدی که امروز علیهالسلام و علیه امام قدسسره سخن میگوید و در خارج مصاحبه میکند،او از درون جامعه اسلامی سر بر آورده و شاید روزگاری هم به عنوان محافظ امام (ره) در این جامعه زندگی میکرده است؛ و امروز اسلام را انکار میکند! و میگوید امام قدسسره را باید به موزهی تاریخ سپرد!(1) چنین فردی حتماً نباید از آمریکا بیاید. لکن این که چنین افرادی روزگاری به عنوان محافظ امام (ره) در این جامعه زندگی میکردهاند، به این معنا نیست که آمریکا آنها را تأیید نمیکند. چطور است که وزیر خارجه آمریکا یا سایر شخصیتهای بیگانه، از این که- به اصطلاح خودشان- دموکراسی در ایران رواج پیدا کرده و مطبوعات آزاد شدهاند که هر غلطی بخواهند بکنند، اظهار خوشحالی میکنند؟
اگر دشمنان امید دارند روزی بتوانند به ایران برگردند و سلطه شیطانی خود را دوباره از سر بگیرند، به دلیل همین انحرافاتی است که گوشه و کنار در میان همین افراد پیدا شده است. متأسفانه برخی از این افراد در دستگاه حکومتی هم نفوذ کردهاند. اگر حسین علیهالسلام «مصباح هدی» است، و نور هدایت را به دلهای مردم میتاباند، و راه را برای مردم روشن میکند، در این زمان هم باید از نور حسین(ع) استفاده کرد.
از همان راهی که دشمنان اسلام توانستند اسلام را مسخ و منحرف کنند و عاقبت، حسین(ع) را کشتند؛ امروز هم دشمنان اسلام میخواهند از همان راه، حسین زمان را از مسیر خود برگردانند. امروز هم میخواهند از همان عوامل و ابراز استفاده کنند؛ راههای کلی همان، تبلیغ، تهدید و تطمیع است. بنده هر چه فکر کردم عامل چهارمی پیدا نکردم، البته زمینهها متفاوت است. ممکن است اینها از زمینههای دیگری استفاده کنند. اما عواملی که از آن استفاده میکنند همان سه عامل است.
ببینید امروز دشمنان اسلام در دنیا نسبت به اسلام چکار میکنند. آیا از تبلیغات کم میگذارند؟ کدام افترا و تهمتی است که نمیزنند؟ و در همین روزنامهها که بسیاری از آنها با بودجه بیتالمال تأمین میشود با تیراژهای فراوان این تهمتها و افتراها چاپ و پخش میگردد. بسیاری از جوانهای ناآگاه ما هم تحت تأثیر واقع میشوند. فکر میکنید گناه این افراد از گناه کسانی که سیدالشهداء(ع) را به قتل رساندند کمتر است؟ این افراد، از آنها چه کم دارند؟ آیا گناه اینها از گناه معاویه و یاران و طرفداران او کمتر است؟ آیا کسانی که به نام دین از این افراد حمایت میکنند، گناهشان از ابوهریره و امثال وی کمتر است؟ حتی به همان اندازهای که امروز اسلام در دنیا گسترش یافته است و بیشتر مطرح میباشد، گناه این افراد هم بزرگتر است. کسانی که خدمت بکنند، اجرشان بیشتر است، و کسانی که خیانت بکنند، گناهشان بزگتر است. چون محدوده این خدمت و خیانت وسیعتر است. زمانی که معاویه تسلط یافت، بر عدهای از مردم مسلط شد که شتر نر و ماده را از هم تشخیص نمیدادند؛ او نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند و کسی هم اعتراض نکرد، حتی یکی از خلفای اموی، در حال مستی نماز خواند و نماز صبح را چهار رکعت خواند، بعد گفتند نماز صبح دو رکعت است، گفت امروز حال خوشی داشتم، اگر میخواهید بیشتر برایتان بخوانم! آن روز دشمنان اسلام بر چنین مردمی حکومت میکردند، امروز فریب دادن جوانانی که در انقلاب رشد کردهاند، به این آسانیها ممکن نیست. اما حیلههای دشمنان نیز بسیار پیچیدهتر شده است.
نکتهای دیگر: شما تاریخ جاهلیت را پیش از بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نگاه کنید، آیا در عرب کسی که به بیرحمی حرمله باشد پیدا میشود؟ کسی که طفل شش ماههای که در حال جان دادن است، آخرین لحظات حیاتش را میگذراند، تیر سه شعبهی زهرآلود به گلوی این طفل بزند؟ آیا جانوری از این پستتر پیدا میکنید؟ آیا پیش از اسلام چنین کسانی بودند؟ من فکر نمیکنم در میان همهی وحشیهایی که در زمان قبل از اسلام زندگی میکردند کسی به این قساوت وجود داشته باشد. بعد از ظهور و رشد اسلام بود که شیاطینی چون یزید، شمر و حرمله با این همه قساوت، برای مبارزه با اسلام پیدا شدند.
عجیب است، قرآن وقتی نازل میشود، مؤمنان را هدایت میکند، اما بر فساد، انحراف و کفر ظالمین میافزاید، «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ اِلاَّ خَساراً»؛ (2) نتیجهی آب باران این است که در جایی که گل میروید، گلهای با طراوت و خوشبو بیشتر میشود، اما محلی که گیاه سمی میروید، همان سم بیشتر خواهد شد. در جامعهی اسلامی، سلمانها، ابوذرها، عمارها، میثم تمارها و سعید بن جبیرها رشد میکنند. کسانی پیدا میشوند که در شب عاشورا میگویند اگر هفتاد بار کشته شویم، باز هم آرزو داریم در رکاب تو به شهادت برسیم؛ این از یک طرف، اما از سوی دیگر آن قساوتها و بیرحمیها رشد میکند. کسانی که هدایت الهی را زیر پا میگذارند و از رحمت خدا روی برمیگردانند، بر شقاوت و قساوتشان افزوده میشود.
انقلاب اسلامی ایران از یک طرف گلهایی پروراند که در طول تاریخ اسلام کمنظیر هستند، اگر نگوییم بینظیرند. بنده زمانی که طلبه شدم، تا حدودی با تاریخ اسلام، آشنا شدم یکی از بخشهای تاریخ که بسیار بر من اثر میگذاشت و مرا به اعجاب وامیداشت، داستان حنظلهی غسیل بود. در صدر اسلام جوانی بود به نام حنظله، این جوان عروسی کرد، صبح روز بعد از عروسی در جنگ احد شرکت کرد، در حالی که هنوز فرصت نکرده بود از جنابت شب گذشته غسل کند در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود ملائکه را میبینم که آب از آسمان آوردهاند و حنظله را غسل میدهند، به همین مناسبت وی حنظلهی غسیل الملائکه نامیده شد، یعنی حنظلهای که ملائکه او را غسل دادهاند.(3) این داستان برایم بسیار عجیب بود، که جوانی شب اول عروسیاش، از بستر عروسی برخیزد و در جبهه شرکت کند و به شهادت برسد. اما در داستان انقلاب ما، صدها و هزارها حنظلهی غسیل الملائکه داشتیم. گلهایی روییدند که حنظلهی غسیل الملائکه باید پای آنها را ببوسد. چقدر شهدایی داشتیم که از خدا خواسته بودند جنازهشان پیدا نشود. یکی از طلاب که از دوستان نزدیک خود ما بود،(4) چند سال در جبهه شرکت داشت، تا به فرماندهی لشکر رسید، هنوز ازدواج نکرده بود، گفت فقط آرزو دارم با یک دختر سید ازدواج کنم، تا با فاطمهی زهرا(س) محرم شوم، آمده ده هزار تومان قرض کرد و با یک دختر سید ازدواج کرد. بعد از چندین سال جنگ، روز سوم عروسی به جبهه برگشت و به شهادت رسید. از خدا خواسته بود که جنازهاش پیدا نشود و پیدا هم نشد.
در این انقلاب از یک طرف این گلها روییدند، نوجوانها و جوانهایی که ره صد ساله را یک شبه پیمودند. اما در مقابل، منافقان ملحدی تربیت شدند که نظر آنها در شیطنت و نفاق در طول تاریخ کمتر دیده میشود. متأسفانه امروز این منافقان با احترام در همین جامعه زندگی میکنند. چرا؟ برای اینکه یک دستگاه تبلیغاتی از اول راه انداختند، و به وسیله آن خشونت را محکوم و تساهل و تسامح را ترویج کردند؛ غیرت را از مردم گرفتند تا در مقابل این حملات ناجوانمردانه به اساس اسلام، کسی اعتراض نکند و نفس نکشد؛ و اگر کسی به خود جرأت اعتراض بدهد او را طرفدار خشونت و تئوریسین خشونت معرفی میکنند و او باید به اعدام محکوم شود! این نقش اول تبلیغات بود و هنوز به نحو اتم و اکمل ادامه دارد. این همان نقشی است که معاویه و همهی شیطاین عالم، هنگامی که در مقام سیاستبازی قرار میگیرند، بازی کردهاند. همچنین تطمیع، و پول و هدایا فرستادن، به جاهایی که گفتنی نیست. به کسانی که هم حزب و هم جبهه آنها بودند، پس و مقامهایی بخشیدند. و بعد تهدید، علیرغم این که همه انواع خشونت را محکوم میکنند، اما در تهدید مخالفان خود، از تهدیدهای تلفنی، روزنامهای و یا هر شکلی از آن فروگذاری نمیکنند. عین همان سیاستهایی که معاویه عمل میکرد.
راه مقابله با سیاستهای شیطانی
حال اگر کسی بخواهد با این نوع سیاستبازیها مقابله کند، راه آن چیست؟ همان راهی است که حسین علیهالسلام نشان داد. شرط اول مقابله با این نوع سیاستبازیها این است که دل به دنیا نبندیم. حسین(ع) فرزندان، دوستان و یاران خود را به گونهای تربیت کرده بود که وقتی نوجوان سیزده ساله میخواست ببیند که آیا او به شهادت میرسد یا نه، حضرت فرمودند که مرگ در کام تو چگونه است؟ گفت «المَوتُ أَحْلی عِنْدی مِنَ الْعَسَل»، (5) این شعار نبود، قاسم بن حسن در محضر عموی خود شعار نمیداد. آنچه را در عمق قلبش بود گفت. یعنی مرگ از عسل برای من شیرینتر است. آیا تصور آن را میکنید که مرگ در کام یک نوجوان سیزده ساله شیرینتر از عسل باشد؟ البته نه هر مرگی، مرگی که در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه خدمت به اسلام باشد، و الا مرگ که شیرینی ندارد، چون صحبت از شهادت بود، حضرت فرمودند مرگ در نظر تو چطور است؟
اگر ما بخواهیم راه حسین(ع) را ادامه دهیم، باید با این توطئههای شیطانی پیچیده مقابله کنیم، اول باید آن روحیه را پیدا کنیم. «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم اللَّه»(6) و یا «قُلْ یا اَیُّها الَّذینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَولیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُوا الْمَوتَ» (7) اگر دوست خدا هستید، آرزوی مرگ داشته باشید. مگر دوست، ملاقات محبوبش را دوست ندارد؟ ما باید این را ما یاد بگیریم. باید به خودمان تلقین کنیم، باید عملا در همین مسیر حرکت کنیم؛ به آرزوهای دنیا دل نبندیم؛ فری این زرد و سرخها را نخوریم و مرگ در راه خدا و شهادت در راه خدا را بزرگترین افتخار بدانیم. در این صورت میتوانیم راه خدا را حفظ کنیم. این درسی بود که ابیعبدالله به ما داد. چگونه ما میخواهیم حسینی باشیم، و به او عشق بورزیم با وجود این که این درس را از او یاد نگرفتهایم؟
در بین نوجوانان عزیز ما فراوانند کسانی که به منزل صاحبخانه برگشتم، پسر دوازده- سیزده سالهی صاحبخانه گفت: من صحبت خصوصی با شما دارم- شاید جلوی چشم پدر و مادرش خجالت میکشید و میخواست به صورت خصوصی با من صحبت کند- زمانی که میخواستم از آن شهر برگردم، آن نوجوان گفت صحبت خصوصیام را نتوانستم بگویم. کناری رفتم و گفتم فرمایشتان را بفرمایید، گفت دعا کنید خدا شهادت را نصیب میکند! این بچهها در مکتب امام حسین علیهالسلام پرورش پیدا میکنند. اینها همراه و هم سوی قاسم بن الحسن میشوند. مردان کهنسال ما نیز رفیق حبیب بن مظاهر میشوند. ما باید از این قافله دور نمانیم، رمز پیروزی ما این است که برای ما، مرگ در راه خدا شرف به حساب آید و افتخار باشد. اگر جنگی پیش آمد، حاضر باشیم به شهادت برسیم، همانطور که شهدای ما افتخار کردند. چقدر جوانها نزد امام میرفتند و التماس میکردند که آقا دعا کنید ما به شهادت برسیم. متأسفانه طی چند سالی که از جنگ گذشته، این ارزشها تدریجاً به دست فراموشی سپرده میشود. ولی این روزها باید به برکت نام حسین علیهالسلام این ارزشها از نو زنده شود.
پينوشتها:
1- ر.ک کیهان 24 / 1 / 1379، گزارش مصاحبهی اکبر گنجی با نشریه آلمانی تاکس اشپیگل
2- اسراء، 82
3- ر. ک بحارالانوار، ج 17، ص 26، باب 14، روایت 1
4- منظور مرحوم شیخ مصطفی ردانیپور اصفهانی است
5- وسیله الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص 253
6- آل عمران، 31
7- جمعه، 6
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر