دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري با پيروزي قاطع دکتر احمدينژاد پايان يافت و ايشان براي چهار سال ديگر مقام رياست جمهوري را در اختيار گرفت. حضور حداکثري و بيسابقه مردم در اين انتخابات و دادن بيش از 5/24 ميليون رأي به احمدينژاد، در تاريخ انتخابات رياست جمهوري ايران بيسابقه است.
در اين نكته ترديدي نيست كه دکتر احمدينژاد در انتخابات رياست جمهوري نهم به عنوان يک کانديداي مستقل و با عدم نمايندگي يک حزب و گروهي خاص وارد عرصه شد و توانست در يک رقابت نابرابر بر ساير رقبا پيروز شود.
انتخابات دهم نشان داد ظرفيت جريان سياسي اصلاحطلب جهت پوشش خواستهها، تقاضاها و رويکردهاي افکار عمومي جامعه بسيار پائين است. اصلاحطلبان با طرح همان ديدگاههاي سابق که مردم در انتخابات نهم از آنها عبور کرده بودند، وارد عمل شده و در زمينه مسائل معيشتي مردم جز انتقاد از برنامههاي دولت، طرح ديگري نداشتند.
نامزد آنها در انتخابات، ميرحسين موسوي، با موضع اصلاحطلب اصولگرا وارد ميدان شد؛ اما احزاب هوادار وي در زمره اصلاحطلبان راديکال و ميانهرو بودند و هواداران خياباني او در قامت معترضان نظام ظاهر شدند و اين يک تناقض اساسي براي موسوي و تيم کاري وي بود. از سوي ديگر، ميرحسين موسوي که طرفداري اقتصاددانان دولتي را به همراه داشت، نميتوانست نسبت خود را با سياستهاي اقتصادي نظام همچون اصل 44 قانون اساسي و حمايت از خصوصيسازي روشن کند.
بنابراين موسوي در بعد سياسي فاصله زيادي با افکار عمومي جامعه داشت و در بعد اقتصادي نسبتي تناقضآميز با سياستهاي نظام برقرار ميکرد. از سوي ديگر، جريان سياسي اصلاحطلب که به هواداري از ميرحسين موسوي برخاسته بود، نه تنها از لحاظ فکري با افکار عمومي جامعه فاصله دارد؛ بلکه در درون نيز دچار سرگرداني فکري و ابهامات فراواني است.
نسبت تمامي گروههاي اين جريان با نظام ولايت فقيه، قانون اساسي, نظارت استصوابي، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادي و ... ناهمگن و تا حدي نامشخص است. مهمتر اين که مردم درک شفافي از اصلاحطلبي ندارند و حتي هشت سال حاکميت اين جريان به کسب اين درک کمکي نکرده و اين البته به سبب ابهامات فکري اين جريان است و شکاف موجود در جبهه اصلاحات که به نامزدي دو فرد از سوي اين جريان انجاميد، برخاسته از همين مسئله است.
در ميان ابهامات موجود در جبهه اصلاحات، دولت نهم با تعامل مستقيم با مردم و بذل همت بالا جهت رفع مشکلات آنها، گام برداشتن در مسير عدالت و مبارزه با فقر، فساد و تبعيض، توانست افکار عمومي جامعه را از افيوني که روزنامهها و شخصيتهاي دوم خردادي بر مردم تحميل کرده بودند، نجات دهد؛ مردم به نوعي خودآگاهي رسيدند و اوضاع سياسي کشور شفافيت بيشتري به خود گرفت.
مردم ديگر با رئيس جمهوري نظريهپرداز در باب آزادي، تساهل و تسامح، جامعه مدني و بسياري از واژگان انتزاعي مواجه نبودند، بلکه با رئيس جمهوري کارگر که از نزديک با مشکلات آنها آشنا است، سروکار داشتند و البته فراواني مشکلات مردم و بويژه مناطق محروم که در دورانهاي گذشته به چشم دولتها نميآمد، به صورت طبيعي سبب اقبال به دکتر احمدينژاد ميشد.
بنابراين شخص احمدينژاد بدون برخورداري و استفاده از کارکرد حزب و گروه سياسي توانست با فرآيند کار و تلاش گسترده، جستوجو و شناخت مشکلات واقعي مردم و ارتباط نزديک با آنها، نوعي خودآگاهي پيرامون مبارزه با فقر، فساد و تبعيض و عدالتخواهي در افکار عمومي جامعه به وجود آورد و افکار عمومي هم در واکنشي متقابل با علم کردن اين انديشهها در هيأت يک جريان فکري جديد، گسترده و متفاوت با مواضع احزاب سياسي حاضر، ظاهر شدند تا بتوانند تشخيص دهند چه کسي بهترين گزينه براي رياست جمهوري ايران است. خلاصه اين که افکار عمومي جامعه بر اثر اقدامات دولت نهم (سفرهاي استاني، ديدار چهره به چهره با مردم، رسيدگي به مشکلات آنها و...) تابوي فکري جريانات اصلاحطلب را شکست و بر عقلانيت سياسي آنها در تشخيص نيازهاي اساسي کشور در داخل و خارج سبقت گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر