ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

آيت‌الله سبحاني ريشه انديشه‌هاي ضد ديني شبستري را افشا كرد

خبرگزاري فارس: حضرت آيت‌الله جعفر سبحاني از مراجع عظام تقليد خاستگاه‌ انديشه‌هاي محمد مجتهد شبستري را كلام كاتوليك و انديشه‌هاي منسوخ ماركسيستي برشمرد و آن را در راستاي برنامه اسلام زدايي غرب دانست.

به گزارش خبرنگار آئين و انديشه فارس حضرت آيت‌الله سبحاني از مراجع عظام تقليد و از متفكرين و بزرگان كلام اسلامي در پاسخ به درخواست‌هاي طلاب و دانشجويان و جمعي از اصحاب انديشه براي اعلام نظر درباره سخناني كه اخيرا در دانشگاه صنعتي اصفهان توسط محمد مجتهد شبستري عنوان شد مطالبي نوشته‌اند كه توسط دفتر ايشان جهت انتشار در اختيار گروه آئين و انديشه خبرگزاري فارس قرار گرفته است.
حضرت آيت الله سبحاني در مقدمه نوشتار خود آورده است: آيين اسلام، بشر را به تفكر و انديشيدن دعوت نموده و آن را يكي از نشانه‌هاي ايمان راسخ در انسان‌ها دانسته است، آنجا كه مي‌فرمايد:
« ... و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند و مي‌گويند: بارالها! اينها را بيهوده نيافريده‌اي!»
در آيه‌اي ديگر، هدف از نزول قرآن را تدبر در مضامين و دستورهاي آن مي‌داند و مي‌فرمايد:
«اين كتابي است پربركت كه بر تو نازل كرده‌ايم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند.»
در روايات اسلامي آمده است: يك لحظه انديشيدن از عبادت هفتاد سال، برتر و بالاتر است. بنابراين، نوانديشي ديني بر اساس تدبر و تفكر، خواسته اسلام است و يك فرد مسلمان، بايد در اصول عقايد، بر برهان و دليل تكيه كند و از تقليد بي‌دليل بپرهيزد.
ولي متاسفانه برخي از افراد، با استفاده از اين لفظ زيبا، در پشت سر آن مفهوم ديگري را القا مي‌كنند و آن اين كه انديشه‌هاي غريبان، بالاخص متكلمان مسيحي را با ادبيات روز به هم آميخته و آن را به اسلام نسبت مي‌دهند و مي‌گويند ما پيرو انديشه ديني هستيم و اسلام هم كه با نوانديشي هماهنگ است!

# غربيان بعد از ماركسيسم براي «اسلام زدايي» برنامه‌ريزي كرده‌اند

آيت الله سبحاني در ادامه به ريشه‌هاي انديشه گفته شده در دانشگاه صنعتي اصفهان پرداخته و آورده است: ساليان درازي است كه غربيان، براي «اسلام زدايي» برنامه‌ريزي كرده و اساس برنامه آنها را تشكيك در نبوت پيامبر اسلام، تشكيل مي‌دهد. ولي با تجربه دريافتند كه تشكيك به صورت صريح و آشكار كارساز نيست اما به صورت خزنده مي‌توان به مقصود رسيد. از اين جهت راه دوم را بر راه نخست ترجيح داده‌اند كه به صورت خزنده به نفي نبوت و نفي اسلام برسند، بالاخص تئوريسين‌هاي جديد آنها از فروپاشي ماركسيسم درس آموخته‌اند. علت اينكه ماركسيسم فرو ريخت، آن بود كه با دين و مذهب، مقابله صريح و رو در رويي پرشتاب داشت و از اين جهت براي مبارزه با دين و دينداري كارساز واقع نشد، و لذا وقتي فرو پاشيد،‌ مساجد و كليساها دوباره رونق گرفتند.

*«دانشنامه كاتوليك» بهترين منبع براي اين گونه نوانديشي است

بهترين منبع براي اين گونه نوانديشي «دانشنامه كاتوليك» است كه زير مدخل «اسلام» سموم خود را ريخته و آنچه توانسته است در اين مورد قلم فرسايي كرده و در اين گستره برخلاف سياست كلي، صريحا بر پيامبر و قرآن تاخته است و يكي از تفسيرهاي آن از اسلام، اين است كه مي‌گويد: محمد، وحي را از خدا نگرفت بلكه قرآن، ساخته و پرداخته خود اوست و او از طريق قرآن از انديشه‌هاي خود كه در طول زندگي خويش به آنها رسيده بود، خبر مي‌داد. اين دانشنامه در سال 1967 به چاپ رسيده و در سال 2002 تجديد چاپ شده است.
نويسندگان دانشنامه كاتوليك چنانكه از نام آنها پيداست مسيحي كاتوليك هستند و لذا صريحا وحي محمدي را انكار كرده و آن را ساخته و پرداخته خود او دانسته‌اند.

# اين نوانديش در آلمان شب‌ها به درس كلام مسيحي مي‌رفت

اين مرجع تقليد تصريح كرده است: مسلما فردي كه در محيط اسلامي بزرگ شده و در دانشگاهي كه دانشجويان آن مسلمانند و دعوت كننده نيز انجمن اسلامي است، نمي‌تواند به صورت برهنه و با بيان كاتوليكي، مساله را مطرح كند. او ناچار است، با بياني ديگر اين انديشه وارداتي را تحت عنوان نوانديشي ديني مطرح كند و بگويد:
«قرآن ، تفسير پيامبر است از هستي، تفسير موحدانه پيامبر است با امداد الهي از هستي...»
اكنون سوال مي‌شود: بيان اين فرد نوانديش ديني كه خود را مسلمان و پيرو پيامبر مي‌داند با آنچه كه دانشنامه كاتوليك درباره وحي محمدي مي‌انديشد چيست؟
جز اينكه اين نوانديش به هنگام اقامت در آلمان شب‌ها به درس كلام مسيحي مي‌رفت و از آن تاثير پذيرفته است؟
آيا كوچكترين تفاوتي بين اين دو هست؟ چرا با اين تفاوت كه آن مي‌گويد، من مسيحي هستم. آيين محمد (ص) را نمي‌پذيرم، و از اين جهت مي‌گويم: قرآن ساخته خود اوست، ولي اين نوانديش ديني در لباس اسلام و مسلماني، همان انديشه وارداتي را با اين عبارت بازگو مي‌كند.

# شبستري در بخش‌هايي از سخنان خود، نظريه ماركسيست‌ها را عنوان كرده است

حضرت آيت الله سبحاني يادآور شده است: بالاتر از آن اين كه، وي نه تنها نظريه كاتوليك‌ها درباره پيامبر را بازگو كرده بلكه در بخش‌هايي از سخنان خود، نظريه ماركسيست‌ها درباره كل اديان و پديده وحي را منعكس كرده است كه مي‌گويند: اصل دين ساخته بشر است، جنبه متافيزيكي ندارد. (و كتاب‌هاي اراني و نوچه‌هاي او، مملو از اين سخنان است)
بخشي از كلمات اين نوانديش اشاره به اين عقيده است كه مي‌گويد: «بنابراين، دين هم از انسان شروع مي‌شود، فلسفه هم از انسان شروع مي‌شود، علم هم از انسان شروع مي‌شود، هنر هم از انسان شروع مي‌شود. بنابراين، اين تعبير كه دين، ماورايي است را بنده برايش معني درستي نمي‌بينم ... چون اصلا بنده دين و دين‌داري را كار خود آدمي مي‌دانم.»
آيا تكرار سخن ماركسيست‌هايي ( كه خود آنها هم، اكنون از آن دست برداشته و به آن بي اعتقاد شده‌اند)، نوانديشي به حساب مي‌آيد يا تقليد كوركورانه؟! آن هم تقليد از نظرياتي كه نادرستي خود را در عمل و تجربه ثابت كرده‌اند. از سوي جهان متمدن، بر اثر پيشرفت علم، كنار گذاشته شده‌اند!!
شگفتا اين نوانديش ديني در آخر كلام خود از پيروي نسنجيده از افكار ديگران انتقاد مي‌كند و مي‌گويد:« اين را دوستانه مي‌گويم كه وقتي انسان بخواهد اهل فكر باشد اهل تعقل باشد، از عده‌اي طلب ارشاد بكند، تقليد كوركورانه غلط است... تقليد كوركورانه كار درستي نيست...»
آيا پيروي نسنجيده از مسيحيان كاتوليك و بدتر از آن، از انديشه‌هاي ماركسيست‌ها، زيبنده يك نوانديش مسلمان است؟

# «مدرنيته» دستاويزي براي سركوب انديشه‌هاي ديني

حضرت آيت الله سبحاني در ادامه و در پاسخ به بخش ديگري از شبهات وارد شده توسط مجتهد شبستري آورده است: شكي نيست كه انسان در كيفيت زندگي خود، پيوسته تجديد نظر كرده و زندگي فردي و اجتماعي او پيوسته رو به تكامل نهاده است. زندگي در خانه‌هاي گلي كجا و زندگي در آسمان‌خراش‌ها كجا؟ بهره‌گيري از آب‌هاي آلوده نهرهاي باز كجا، و استفاده از آب لوله‌كشي بهداشتي كجا؟ حكومت‌هاي فردي و استبدادي گذشته كجا و حكومت‌هاي مردمي و نظامهاي پارلماني امروزي كجا؟ اين نوپديده‌ها لازمه تكامل بشر است و هيچگاه هم بشر در پله اول توقف نكرده و زندگي مردم دوران نوح با زندگي مردم روميان مسيحي بسيار متفاوت بوده است.
اسلام نيز طرفدار اين نوع تكامل زندگي است، تا آنجا كه در تقويت بنيه دفاعي يادآور مي‌شود: (‌و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه) «هر نيرويي كه مي‌توانيد براي رويارويي با دشمنان آماده سازيد.»
وي ادامه داده است: در پرتو دعوت اسلام به علم و دانش، و تدبر در آسمان‌ها و زمين مسلمانان، قدم به قدم، قله‌هاي علم را تسخير كردند و حلقه تمدني نوي را پديد آوردند و در اين مورد كافي است به تاريخ علوم بنگريد، بالاخص كتاب «ميراث اسلام، نوشته بيست تن از دانشمندان غربي درباره خدمات مسلمانان به جهان علم و دانش و پيشرفت تمدن گواه اين معناست.
آيت‌الله سبحاني تصريح كرده است: «مدرنيته» يعني تطبيق زندگي بر اساس داده‌هاي نو در مسائل اجتماعي سياسي، و فردي و بهداشتي جاي گفتگو نيست، ولي در اين ميان بايد، جايگاه مدرنيته را به دست آورد. در مسائل مربوط به جهان آفرينش، و قوانين حاكم بر آن، جايگاهي براي مدرنيته نيست، زيرا قوانين حاكم بر جهان هستي ثابت و پابرجاست. جدول ضرب فيثاغورث هزاران سال است، حاكميت خود را حفظ كرده و قوانين شيمي مثل قانون ارشميدس و ساير علوم در آنجا كه نتايج قطعي دارند، جاي مدرنيته نيستند.
وي افزوده است: در مسائل ديني، بايد بين امور ثابت و متغير فرق نهاد، مسائل متغير، لباس‌هاي مسائل ثابت هستند ، كه مطابق زمان، لباس عوض مي‌شود، اما اصل و ريشه ثابت و پايدار است، از اين روي، مسائل حفظ عدالت، و عمل به پيمان يا پاداش نيكي به نيكي، صبر و استقامت، در راه هدف، و حفظ كرامت انساني و ده‌ها اصل عقيدتي و اخلاقي، از اصول ثابت اسلام هستند، كه هيچ گاه دگرگوني نپذيرفته و تابع مدرنيته نمي‌شوند.
اما لباس اين اصول، مثلا شيوه‌هاي بسط عدالت در جامعه، قابل دگرگوني است، اگر مسلمانان، پارلمان را پذيرفته‌اند چون پارلمان، ابزاري است براي بسط عدالت، و اگر براي كشور قانون اساسي تنظيم كرده‌اند، به خاطر اين است كه پارلمان كه براي برنامه‌ريزي اجرايي قوانين اساسي تلاش مي‌كند از اصول آن تخطي نكند.
بنابراين، نبايد مسئله «مدرنيته» بهانه‌اي باشد براي سركوبي انديشه‌هاي ديني كه از وحي الهي سرچشمه گرفته و ريشه در تكوين و آفرينش و فطرت انسان دارد.

# تجديد نظر بدون دليل در مسائل عقيدتي و فلسفي كودكانه است

آيت الله سبحاني يادآور شده است: اين نوع تفكر، كاملا يك تفكر كودكانه است كه: چون در مسائل زندگي روزانه خود از وسايل و ابزار مدرن استفاده مي‌كنيم پس در مسائل عقيدتي و فلسفي نيز بايد هر روز تجديد نظر كنيم و بدون دليل و ضرورت آنها را به دور بريزيم و مباني جديد و وارداتي را بپذيريم.
اگر اين نوانديش ديني اصول ثابت را از اصول متغير جدا مي‌ساخت، هرگز مدرنيته را به همه چيز گسترش نمي‌داد.

# شبستري تحت تاثير نوشته‌هاي ماركسيست‌ها قرار گرفته است
وي اضافه كرده است: ماركسيست‌ها، واقعيت دين را به نوعي ساخته و پرداخته كاهنان و جادوگران مي‌دانند، و درباره دعانويسي و اينكه مردم در هنگام بيماري به دعانويسان پناه مي‌برند تا از شر جن و پري‌ها كه مايه بيماري آنها شده‌اند نجات يابند، قلمفرسايي مي‌كنند و دين را يك مساله خرافي قلمداد مي‌نمايند.
حضرت آيت الله سبحاني در بخش ديگري از نوشته خود آورده است: اين نوانديش ديني تحت تاثير نوشته‌هاي ماركسيست‌هاي غربي قرار گرفته و اين انديشه در مغزش جا گرفته كه مردم ديروز همه چيز را از دين و دعا مي‌خواستند و در زندگي امروز، همه چيز را از علم و فلسفه مي‌خواهند!

# اين نوانديش ديني مردم 60 سال پيش تبريز را خرافي و عقب مانده معرفي كرده است
آيت‌ا... سبحاني در ادامه آورده است:
و درباره زندگي شصت سال پيش مردم تبريز چنين مي‌گويد:«من يادم هست كه 60 سال پيش در آن محله‌اي كه ما در تبريز مي نشستيم آن طرف كوچه دو خانه‌اي بود كه يك سكويي داشت كه صاحب‌خانه دعانويس بود. خانه اين دعانويس خيلي شلوغ بود، بنده را هم يك دفعه برده بودند پيش آنها كه دعايي برايم بنويسند... خيلي وقت پيش دوباره رفته بودم تبريز نه از آن دعانويس‌ها خبري هست و نه از آن خانه‌ها، ساختمانهايي بلند ساخته‌اند و هرچه بخواهيم مطب پزشك اضافه شده است. ما اين را الان مي‌گوييم صد سال پيش كه دين مردم اين جوري نبود مراجعه به دعانويس بود. مشكلاتشان را از آن طريق‌ها حل مي‌كردند... همان مردم متدين، ديگر اين انتظار را از اوراد ديني و ادعيه ديني ندارند كه بيماري آنها را شفا بدهد، مي‌روند پيش پزشك يعني انتظاراتي كه از دين بود كم مي‌شود، نكته ظريفي است.»
در اين مورد، يادآور مي‌شويم كه اين نوانديش ديني، نمك نشناسي كرده و مردم شجاع و روشن تبريز كه پايه‌گذار مشروطيت در 106 سال پيش بوده‌اند را تا اين اندازه خرافي و عقب‌مانده معرفي كرده است، تو گويي آنان مانند قبايل ابتدايي دوران نخست تاريخ بشر هميشه به جاي استفاده از علم و دانش به دعا و طلسم پناه مي‌برده‌اند، در اطراف همان محلي كه اين نوانديش زندگي كرده است، چند پزشك حاذق، مرجع طبابت بوده‌اند:
1. مرحوم فيلسوف الدوله كه تحصيل كرده فرانسه و مؤلف كتاب «زندگي پزشكان جهان» است كه يك جلد آن تا حرف ص چاپ شده است.
2. مرحوم ميرزا كاظم معروف به طبيب
3. دكتر محمد‌علي مجير مولوي جراح عالي مقام
4. دكتر صفي زاده پايه‌گذار چشم‌پزشكي در آذربايجان
و در سطح شهر اطباء بزرگي بودند كه هر كدام براي خود نام و نشاني داشتند مانند مرحوم دكتر حسين اردوبادي متخصص در بيماري‌هاي داخلي، دكتر رضي اسلامي و همچنين ده‌ها دكتر ديگر كه داراي مطب و گرداننده بيمارستان‌ها بوده‌اند.
چقدر دور از كرامت انساني است كه انسان، يك ملت بزرگ را اين همه تحقير كند!
تعاليم اسلام حاكي از آن است كه پزشك و پزشكي يكي از اركان اجتماع است. اما صادق (ع) مي‌فرمايد: هيچ كشوري در امور دنيا و آخرت از سه چيز بي‌نياز نيست، و اگر اين سه چيز نباشند، زندگي آنها تباه خواهد شد:
1. فقيه و دانشمند و پرهيزگار
2. حاكم و فرمانرواي راست كردار كه مردم از او فرمان برند
3. پزشك دانا و درستكار.

# نوگرايي در پرتو وحي صورت گيرد
مسئله انتظار بشر از دين، به اين معني نيست كه بشر همه چيز را از دين مي‌خواهد، بلكه به معني آن است كه در مسايل بنيادي زندگي آنجا وحي از آن سكوت كرد و برعهده خود بشر نهاده، روش و نگرش را از دين بياموزد، و در پرتو آن حركت كند و نوانديشي و نوگرايي را نيز در پرتو آن و با راهنمايي آن بجويد.
خدمات اسلام به جهان پزشكي در طول قرون، براي اهل تحقيق روشن است تنها در بغداد طبق نوشته جرجي زيدان در قرن چهارم، چهارصد ماماي پروانه‌دار حضور داشتند.
رجوع به پزشك به اين معني نيست كه انسان دست به درگاه الهي دراز نكند و از او شفا نطلبد، زيرا دعا نيز گاهي از اسباب شفا است.

# اين نوانديش ديني عصمت پيامبران را انكار كرده است
حضرت آيت الله سبحاني در ادامه آورده است: يكي از انديشه‌هاي ابتكاري اين نوانديش ديني اين است كه عصمت پيامبران را زير سؤال برده، بلكه انكار كرده است، و در اين مورد به دو چيز تكيه مي‌كند:
1. تاثير كلام مسيحي در فرهنگ اسلامي به اين بيان كه مسيحيان عيسي را خدا دانستند و مسلمانان، پيامبر را معصوم.
2. آيه‌ها و رواياتي كه در آنها به نظر مي‌رسد پيامبران مرتكب گناهاني شده‌اند.
درباره مطلب نخست يادآور مي‌شويم: مسلمانان عصمت پيامبر را از خود قرآن و حكم خرد استفاده‌ كرده‌اند. دلايل عصمت در كتاب‌هاي كلامي به صورت روشن بيان شده است. علاقه‌مندان مي‌توانند به كتاب «منشور جاويد»، جلد 7، ص 265 تا 306 مراجعه فرمايند.
وي ادامه داده است: اصولا مسئله عصمت در نخستين قرن‌هاي تاريخ اسلام در ميان متكلمان مطرح بوده است. گروهي قشري به ظواهر ابتدايي برخي آيات استشهادي مي‌نمودند، محققان مانند سيد مرتضي در كتاب «تنزيه‌ الانبياء» و فخر رازي در كتابي مشابه به اثبات مسئله عصمت از ديدگاه عقل و نقل پرداخته و اياتي را كه دستاويز منكران بوده، به درستي تفسير كرده‌اند، متاسفانه اينجا جاي بازگويي اين مسايل نيست.

# آنچه اين نوانديش مي‌پندارد نظر «حشويه» است كه بزرگان اهل سنت از آنان تبري مي‌جويند

آيت الله سبحاني در ادامه آورده است: مرد محقق و نوانديش بايد در مسئله‌اي مانند عصمت انبيا، تاريخ مسئله را از قرن‌هاي نخست تا به امروز بررسي كند و ادله طرفين را با هم بسنجد آنگاه اظهار نظر كند تا دچار اين توهم نشود كه آنچه او مي‌پندارد، فكر جديدي است!
تازه آنچه شما مي‌گوييد نظر «حشويه» از اهل سنت است كه بزرگان اهل سنت از آنها تبري مي‌جويند.
كجاي‌اين نوآوري ديني و نوانديشي ديني است؟!
در اينجا سؤال مي‌شود كه خود اين نوانديش نيز پيامبر را در تبليغ معصوم دانسته است، آيا در اينجا اعتقاد به عصمت او، الهام گرفته از كلام مسيحيان نيست؟
شگفت اينكه نيايش پيامبران در نشانه عدم عصمت آنان گرفته و مي‌گويد: «مي‌شود كسي در خودش احساس نقص و تاريكي نكند و باز نيايش واقعي بكند؟....»
عبادت پيامبران، نشانه درك آنان از عظمت خداست و حاكي از روان پاك و صافي است كه عظمت حق را درك كرده و او را به خاطر كمال مطلق مي‌پرستد. و به تعبير امير مومنان (ع): «ما عبدتك... بل وجدتك اهلا للعباد»، آنان خدا را شايسته پرستش يافته‌اند.
اين نوع پرستش، چه دليلي بر صدور گناه و خطا از آنها مي‌تواند باشد؟ آيا نبايد بين دليل و مدعا رابطه‌اي باشد؟ آيا مي‌توان اين دو مطلب را به هم ربط داد؟
از پيامبران گناه و خطا سر مي‌زد، به دليل اينكه خدا را مي‌پرستيدند؟

# اين نوانديش ديني در روز رحلت پيامبر اكرم (ص) كوچكترين اشاره‌اي به مقام پيامبران ندارد
در ادامه اين مطلب آمده است:
و اما آنچه كه در دعاها وارد شده است و دستاويز اين سخنراني گرديده از قديم الايام در اين باره توضيح داده شده و مرحوم سيد‌بن طاووس در اين مورد، پاسخ متقني دارد كه اجمال آن را در اينجا مي‌آوريم!
«پيامبران مستقيما با مبداء جهان هستي مربوطند و شعاع علم و دانش بي‌پايان او بر دل‌هاي آنان مي‌تابد، حقايق بسياري بر آنها آشكار است كه از ديگران مخفي است، علم و ايمان و تقواي آنها در عالي‌ترين درجه قرار دارد. خلاصه آنها به اندازه‌اي به خدا نزديكند كه يك لحظه سلب توجه از خداوند، براي آنها لغزشي محسوب مي‌شود.
بنابراين جاي تعجب نيست كه افعالي كه براي ديگران مباح يا مكروه شمرده مي‌شود، براي آنها «گناه» ناميده شود. گناهاني كه در آيات و سخنان پيشوايان بزرگ ديني، به آنها نسبت داده شده و يا خود در مقام طلب آمرزش از آنها برآمده‌اند همه از اين قبيل است و جمله معروف كه «حسنات الابرار سيئات المقربين» (اعمال نيك خوبان، گناه مقربان خدا محسوب مي‌شود)، ناظر به اين حقيقت است.
آنها هميشه متوجه خدا هستند، رو به سوي او دارند هرگاه لحظه‌اي از اين حالت غافل شوند و به كارهاي مباحي از قبيل خوردن و آشاميدن و نشستن در مجالس كم فايده بپردازند، همين مقدار غفلت را براي خود گناه و خطا مي‌دانند و از خدا طلب آمرزش مي‌كنند. پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد: «انه ليران علي قلبي و اني استعفر بالنهار سبعين مره»، «من گاهي بر دلم گرد و غباري مي‌نشيند و هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مي‌خواهم.»
شگفت اينجاست كه اين نوانديش ديني در روز رحلت پيامبر اكرم (ص) و به عنوان تجليل از رسول خدا و خدمات او به جامعه انساني دعوت شده است و آنچه كه در اين سخنراني نيست، كوچك‌ترين اشاره به مقامات پيامبران و به خصوص پيامبر اسلام و بالاخص فضايل آن حضرت و ارزش‌هايي است كه حتي يهوديان و مسيحيان و مادي ‌گرايان درباره آن حضرت به آنها اعتراض كرده‌اند.
آخر از اين گوينده بايد پرسيد: اين همه مدت كه مشغول سخنراني بوديد و صدها ساعت از وقت شنوندگان را گرفتيد، شنونده چه بهره‌اي برد؟ آيا ايمان او را بالا برديد؟ دين را در قلب او تقوي كرديد؟ يا جز ترديد و دو دلي عايد مستمع شما نشد؟!
عنوان سخنراني شما «انتظار شما از پيامبران» است ولي آنچه كه در اين سخنراني گفته نشده است، همين است. گذشته از اينكه خود اين عنوان، نوعي انديشه وارداتي است و تعبير صحيح آن اين است انتظار دين از بشر يا انتظار خدا از انسان چيست؟

# لغزش اين نو انديش ديني در سخنان اخير بيش از اينهاست
آيت الله سبحاني تصريح كرده است:
اينها يك رشته نقدهاي كلي است كه خدمت دوستان عرض شد و الا در لابلاي سخنان وي، لغزش بيش از آن است كه در اين صفحات بگنجد.
حضرت آيت‌الله سبحاني در پايان به آورده است: آيا شان فرزند مجتهد عالي مقامي مانند مرحوم آيت الله حاج ميرزا كاظم شبستري اين است كه روز رحلت پيامبر اعظم به جاي تجليل از خدمات آن حضرت، او را خطا كار معرفي كند؟!
آيا فردي كه نوعي نسبت به خاندان عارف والامقام مقام حاج ميرزا جواد آقاملكي تبريزي دارد بايد به جاي سخن در سلوك عرفاني پيامبران دين آنان را انديشه خود آنان بخواند.
آيا شخصي كه از دوران يتيمي و لطيمي، آيات عظامي مانند آية‌الله حجت و ديگران، او را سرپرستي كرده‌اند و در حد امكان، به او محبت نموده‌اند و در مدرسه حجتيه با سن كم، او را پذيرفته‌اند، سپس تحت تربيت بزرگان حوزه، در مجله مكتب اسلام به مقام مديريت رسيده و قلم به دستش داده‌اند، اين است كه اين همه محبت‌ها را ناديده بگيرد و در جامعه اسلامي به عنوان «اپوزيسيون ديني» قد علم كند؟ اكنون چه كسي دچار پارادوكس است؟!

هیچ نظری موجود نیست: