ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

به‌راستي چه شد که عمار، ‌عمار شد و ابوموسي اشعري مظهر بي‌بصيرتي.

فريدون حاجي‌پور

بيانات رهبر معظم انقلاب در سالروز قيام خونين مردم قم در 19 دي ماه بار ديگر نکات و راهبردهايي را براي دل‌هاي بيدار در برداشت. در شرايط فتنه‌انگيز امروز توجه‌دادن ايشان به عنصر بصيرت و بهره‌گيري از تاريخ تطبيقي براي دريافت آموزه‌هاي ديني–تاريخي، مبناي بررسي حماسه 9 دي شد که تبلور بصيرت مردمي‌گرديد که بي‌گمان بايد آن را نقطه تراز تثبيت نظام دانست. در اين ميان و با توجه به بيانات رهبر انقلاب آنچه لازم و ضروري به‌نظر مي‌رسد تحليل و بررسي حماسه ملتي است که نظام خود را در برابر سيل حوادث داخلي و خارجي بيمه ساختند. شايد بتوان از لابه‌لاي بيانات رهبري به چند عنصر اصلي توجه داشت.

بي‌شک اولين مهم اشاره به «پرچم»‌هايي است که در روزگار اميرالمؤمنين(ع) به اهتزاز درآمد. بيرق‌هايي که در روزگار خود مصاف دوجبهه بودند، ‌حق و باطل.

بي‌ترديد اما پرچم‌ها، ‌اين نمادهاي تمايز، حکايت عجيبي دارند. حکايت اين پرچم‌ها اما در شرايط فتنه پيچيده و پررمز و راز است. اين نمادها وقتي به اهتزاز در مي‌آيند جمعيتي و پيکره‌اي را حول خود گرد مي‌آورند، توگويي که جمعيت را سرودي مي‌سازند تا نغمه قدرت، ‌مرام، ‌انديشه و حرف‌هاي متراکم در تاروپود پرچم را فرياد کنند.

اصولاً هر پرچم راز يک زندگي است، ‌يک تفکر، ‌يک جهان‌بيني و يک ايدئولوژي و به تعبير رساتر يک سماجت «مقدس».

اما هر پرچم همانقدر که کانون آگاهي است در برابر خود يک کانون مقاومت نيز مي‌بيند، ‌با همان ويژگي‌ها اما مرام‌هايشان متفاوت است، ‌صاحبانش همه چيز را براي قدرت و با آستر و پوششي چشم‌نواز، آراسته مي‌سازند، ‌براي کساني که هوشيار نيستند، ‌فريب را به‌کار مي‌گيرند، ‌نسخه بدلي خود را عين حقيقت جلوه مي‌دهند و خروش خود را فقط با فرياد بروز مي‌دهند بي‌آنکه شعوري را برانگيزند. اين شعور و درک و هضم شرايط که مي‌توان بر آن «بصيرت» نام نهاد، ‌بخش ديگري از بيانات مقام معظم رهبري بود. اما به‌راستي «بصيرت» چيست؟ بصيرت «ابزار شناخت هدف است و منحرف نشدن از راه»، «معيار تمايز خواص است ازعوام» و به مثابه قطب‌نما «عنصري لازم براي مبارزه صحيح و قاطع» و دقيقاً به همين علت است که اين عنصر از اهميت ويژه‌اي برخوردار مي‌باشد، چرا که در شرايط پيچيده‌شدن توطئه‌ها، ‌طراحي دشمن به قدري پيچيده خواهد بود كه بعضاً خواص هم در تشخيص دقيق حق و باطل، دچار گمراهي و اشتباه مي‌شوند و در همين مقاطع حساس است كه نياز به بصيرت خود را نشان مي‌دهد.

بي‌گمان بصيرت موجب خواهد شد که نيروي نخبگان به عنوان يک عامل اقدام به صحنه آمده، ‌گره‌گشايي‌ها در دستور کار قرار گيرد، ‌پوستين وارونه از دوش مدعيان برگرفته شده و شفافيت و اقدام قاطع در مقابل حقيقت‌خواران شکل بگيرد.

بررسي تاريخ اسلام همواره بيانگر آن بوده است که بي‌بصيرتي عامل مهمي‌ در شکل گرفتن مصائب و مشکلات بزرگ جهان اسلام بوده است چرا که «ضعف قدرت تحليل» را رقم زده و سکون و سکوت را پديدار کرده است. از ديگر سو اما بصيرت بخشي در جامعه و جلوگيري از ممزوج شدن حق و باطل تحت عواملي همچون«حاكميت فضاي قرآني در جامعه»، ‌«روشنگري نخبگان به هنگام فتنه» و«تقويت قدرت تحليل سياسي» است که خود اين عوامل بايد با حضور نخبگان ميسر شود. نخبگاني که در دوره علي(ع) مصداقش «عمارها» بودند.

عمارهايي که هر دو جبهه را خوب مي‌شناختند، ‌دوران پيامبر را درک کرده بودند، ‌مقابل و دشمن او را آن زمان تحت عنوان جاهلان و کفار مي‌ديدند و در دوره علي آنان را متشکل زير پرچم نفاق و با لفظ دفاع از دين. ديني که روزگاري خود براي انتشار نيافتن آن شمشيرها کشيده و زخم‌ها برداشته بودند. عمار آن روزها دشمنان را خوب مي‌ديد، ‌تجهيزاتشان و آرايش سياسي- عقيدتي شان را. هرجا نياز به گره‌گشايي بود در عرصه و صحنه حاضر مي‌شد و بحث مي‌کرد و گفته‌ها را نقد مي‌کرد و ابايي از عده و عده دشمن نداشت.

امري که نخبگان امروز ما برخي انجام ندادند، ‌عقب ماندند، ‌نديدند و محافظه‌کاري، ‌فرزندان و اموالشان به فتنه‌اي تبديل شد و مانع از دم برآوردن. اما به‌راستي چه شد که عمار، ‌عمار شد و ابوموسي اشعري مظهر بي‌بصيرتي.

عمار به مثابه يک انقلابي و نخبه، ‌فرزند زمان خويش بود، ‌حق را شناخت و اهل اقدام بود، ‌از تقاضاها و نيازهايش، ‌از آمال و آرزوهايش سياست و قدرتي نساخت. برده چهره‌ها نبود، ‌اجازه نداد که به جاي او بينديشند، ‌بگويند و قضاوت کنند و حکم برانند. جامه ابزاري نخبگاني بر تن نکرد، ‌اجازه نداد بسياري از شعارها به شعري در خاطرهايش تبديل شود. آماده هزينه‌دادن بود و مسير را پايان يافته نمي‌دانست، ‌ثبات رأي داشت و دچار نفاق نگرديد و...

آري امروز، ‌در شرايط فتنه بايد دنبال عمارهايي گشت که اين مشخصات را داشته باشند. مرزها را خوب شناخته، ‌روشنگري کنند، ‌از حوادث گذشته و عبرت‌ها بگويند، ‌نه تنها سکوت نکنند که به شاخص‌سازي بپردازند، ‌تبيين کنند و به بهانه حکميت امور را به اشعري‌ها نسپارند.

اگرآن روزها بي‌بصيرتي آفت روز بود و با علي جنگ مي‌شد تا حرکت و زمامداري‌اش با مشکل مواجه شود، ‌اگر برخي بزرگان آن زمان از معامله با معاويه سخن به ميان مي‌آوردند تا رنج و مرارتي نصيب علي نگردد، ‌امروز هم فتنه‌انگيزي‌ها براي ايجاد يک اختلال است براي کسب يک شأن و منزلت از سويي و براي ايجاد اختلال در کارکردهاي طبيعي ارکان نظام از سوي ديگر. اينان بي‌گمان به دنبال آن هستند که يک فرسايش را دنبال کرده و مسؤولان را به حوادثي چند مشغول، ‌تا شايد به تعبير يکي از مشاوران سران فتنه، ‌عدم تثبيتي رخ داده و کارويژه‌ها با اختلال مواجه شود. پس در اين مناسبت در هنگامه‌‌اي که ملت به جوشش درآمده و خروشيده و نظام را بيمه مقبوليت نموده بر عناصر کارگزار نظام نيز هست که به کارکردها و کارويژه‌هاي خود پرداخته تا بتواند مسير اصلي را با ايجاد رضامندي‌هاي اقتصادي، ‌اجتماعي بپيمايد. اين کارويژه‌ها از ديگر سو اما تنها رضامندي‌هاي گفته شده نيست بلکه برخورد قاطع و بدون اغماض با کساني است که امنيت، ‌باورها، ‌ارزش‌ها و هنجارهاي ملت را خدشه‌دار ساخته و قلب و روح آنان را جريحه‌دار ساخته‌اند.

از سوي ديگر اما آسيب‌شناسي شخصي نخبگان نيز پيام ديگر ملت است. کساني که بايد با خود بسيار بينديشند که آيا تنها گام برداشتن و مجاهدت کردن در يک برهه خاص پايان اقدامشان بوده و يا اينکه مبارزه و آگاه‌سازي و صيانت ازآنچه به‌دست آمده وظيفه هميشگي و محتومشان.

هیچ نظری موجود نیست: