ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

پايان 40 سال فرصت‌طلبي/ ناگفته‌هاي پرونده ساواك موسوي و تحركات تحميلي او بعد از انقلاب

1- باقيمانده پرونده ساواك مير‌‌حسين موسوي و زهره كاظمي (زهرا رهنورد) را كه نگاه مي‌كني، چند نكته جالب در آن وجود دارد. اول اين كه اسناد مشكوكي در اين پرونده مبني بر همكاري اين دو نفر با دستگاه امنيت رژيم پهلوي وجود دارد، مثلاً زهرا رهنورد ارتباطات امام موسي‌صدر را به مخبرين ساواك گزارش مي‌كرده و يا ساواك مجوز عضويت هيأت علمي دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) را براي موسوي صادر كرده است.
 
دومين نكته جالب، دستگيري موسوي به اتهام ارتباط با آلادپوش است. آلادپوش از اعضاي ارشد سازمان مجاهدين خلق است كه عامل اصلي ترور چند مستشار امريكايي بود. موسوي در مقابل بازجوي ساواك، بسيار ذليلانه رفتار مي‌كند و آنچه از آلادپوش مي‌دانسته و نمي‌دانسته به بازجويش تحويل مي‌دهد و در يك فرآيند كاملاً مطابق با مباني حقوق بشر! 10 روز بعد به دليل نبود ادله آزاد مي‌شود. اين در حالي است كه چند "هم‌پرونده"اي موسوي كه تنها نام آلادپوش را شنيده بودند و از او اطلاعاتي نداشتند، به چند سال حبس محكوم مي‌شوند. شايد رمز اظهارات اخير موسوي كه نظام سلطنت را بر‌تر از نظام جمهوري اسلامي دانسته بود، در همين دستگيري و آزادي باشد .
 
نكته سوم پرونده موسوي، سفر او و زهره كاظمي با فرزندان‌شان به امريكا در سال 1355 جهت سكونت دائمي است. آنها كه فرصت طلبانه بدون دادن هيچ‌گونه هزينه‌اي از كانون نويسندگان، مجاهدين خلق، جنبش مسلمانان مبارز، علي شريعتي و گروه‌هاي مسلمان به‌عنوان سكوي پرش روشنفكري استفاده مي‌كردند، مي‌خواستند به مهد روشنفكري يعني امريكا بروند تا نان سختي‌هاي مبارزين داخلي را بخورند اما يك سال پس از اقامت در امريكا با اوج‌گيري مبارزات مردمي در سال 1357، تصميم به بازگشت گرفته مي‌شود.
 
2- فرصت طلبي و تغيير عقيده در جهت قدرت و گفتمان غالب جهاني دو ويژگي موسوي است كه مي‌تواند غالب تحركات بعضاً متناقض سياسي او را توجيه كند! موسوي كه در كارنامه سياسي‌اش هيچ‌ رگه‌اي از دين و معنويت به چشم نمي‌خورد، به يك‌باره به عضويت حزب جمهوري اسلامي درمي‌آيد و در فرم عضويت‌‌اش مي‌نويسد كه حاضر به همكاري تمام وقت و 24 ساعته با حزب هستم! و اين گونه با ياري سمپات‌هاي سابق مجاهدين خلق، موسوي در نظام جمهوري اسلامي رشد مي‌كند و پس از سردبيري روزنامه جمهوري اسلامي و وزارت خارجه، در يك فرايند خاص به رئيس‌جمهور وقت تحميل مي‌شود.
 
جالب آنجاست كه رئيس جمهور وقت زماني كه براي نخست‌وزير نبودن آيت‌الله مهدوي كني استدلال مي‌كند، اظهار مي‌دارد كه نمي‌توانم به ايشان دستور بدهم و آن‌گاه شخصي مانند موسوي نخست‌وزير مي‌شود.
 
يكي از وزراي مستعفي موسوي مي‌گفت كه اكنون مردم مي‌فهمند كه رئيس‌جمهور وقت از دست خودسري و خشك‌مغزي موسوي چه مي‌كشيد.
 
3- اگر نبود درايت و رهبري داهيانه امام خميني(ره) در دهه 60، مي‌توانستيم لقب بدترين دهه انقلاب را به دولت موسوي تقديم كنيم. آزادي‌هاي مشروع در دولت موسوي به پايين‌ترين حد خود رسيد تا جايي كه رسماً دولت وقت رنگ مشكي و خاكستري را به عنوان رنگ‌هاي مورد قبول معرفي كرد و اين چنين بود كه موسوي در كنار موسيليني تنها رؤساي دولتي بودند كه براي مردم رنگ اجباري لباس تعيين مي‌كردند.
 
در زمينه اقتصادي، وضعيت بدتر بود. رانت‌خواران عضو كابينه موسوي با تأسيس شركت‌هاي رجا، بنياد نبوت، بنياد الهادي و... چنان خون ملت را مكيدند كه تا سال‌ها، دولت‌هاي جمهوري اسلامي بايد تاوان پس مي‌دادند. كوپني كردن تمام اجناس تا جارو دستي، بالا رفتن نارضايتي عمومي را در پي داشت و نسل دهه 60 به نسل صف‌هاي طولاني كوپن معروف شدند. موسوي هميشه جنگ را بهانه‌اي براي ناكارآمدي هايش قرار مي‌داد اما 20‌ سال پس از پايان جنگ معلوم شد كه وزارت اقتصاد مي‌گفته كه مي‌تواند جنگ را اداره كند و نظاميان نيز از ادامه جنگ تا پيروزي سخن مي‌گفتند و اين گونه موسوي دولتش را با عنوان "باني جام‌زهر" به پايان برد.
 
4- 20 سال سكوت موسوي از 1368 تا 1388 بي شباهت به قصد او براي اقامت در امريكا در سال 1355 نبود و اگر تندروي‌هاي رفقاي موسوي در دهه 60 نبود، بعيد نبود كه او به امريكا يا فرانسه براي اقامت دائم سفر كند! به هر روي موسوي، 20 سال نقاشي كشيد و خوشحال بود كه سنگ بناي رانت‌خواري، حلقه بسته مديريت تكنوكراسي را نهاده است و ‌هاشمي و خاتمي به راه او مي‌روند‌ اما در سال 1388 فضاي تنفس موسوي دگرگون شد.
 
موسوي كه توهم و خيال، جزو ثابت زندگي‌ سياسي‌اش بود، در روز‌هاي پاييزي 87 مي‌گفت كه اسم من 20‌ ميليون رأي دارد و 20 ميليون رأي خاتمي به خاطر حمايت من بود! مشاركتي‌ها و مجاهدين انقلاب كه مركب خوبي براي سواري پيدا كرده بودند، پس از انصراف خاتمي به دميدن دركوره توهم موسوي شدت بخشيدند. موسوي با ايده‌هاي انقلاب مخملين مانند رنگ سبز و كميته صيانت از آرا تجهيز شد. برخي افراد روي صحنه نيز در پشت صحنه، موسوي را محكم‌تر كردند كه تو مي‌تواني احمدي‌نژاد را شكست دهي و شكست احمدي‌نژاد يعني هدف قرار گرفتن ولايت فقيه!
 
مناظره اما رؤياهاي مخملي موسوي را به‌هم زد و تقلب گفتماني او براي پنهان شدن در پناه خط امام در پيش چشم 70 ميليون ايراني افشا شد.
 
"چيز‌چيز"‌هاي موسوي نشان داد كه او در برابر افشاگري‌هاي احمدي‌نژاد پاسخي ندارد و اعتراض‌هاي بي‌پاسخ احمدي‌نژاد نمايانگر پيوند موسوي با مفسدان، آقازاده‌ها و رانت‌خواران بود.
 
موسوي در انتخابات نتوانست مردم را در رياست بر جمهور نمايندگي كند و اين براي اولين بار در حيات 40 ساله سياسي موسوي بود كه فرصت طلبي‌اش ناكام مانده بود. پس پيشنهاد آقازاده‌ها و خانم‌زاده‌ها را پذيرفت و فاز دوم براندازي را شروع كرد. مهدي و فائزه زمينه را براي نشان دادن تجلي واقعي موسوي فراهم كرده بودند. روز شنبه 23 خرداد دفتر مجمع تشخيص مصلحت نظام محلي براي پيمان چهار نفره عليه انقلاب اسلامي شد. خاتمي، موسوي، سيد حسن و تكيه‌گاه فتنه قرار گذاشتند تا آخر با هم باشند و چه خوب به عهدشان وفا كردند.
 
5- دوستي مي‌گفت عكس موسوي در حالي كه مشت‌ها را گره كرده و در وضعيتي دون شأن يك انسان متشخص برروي سقف ماشين شعار مي‌دهد، نشان مي‌داد كه او و هوادارانش چه نقشه‌اي براي ايران اسلامي داشتند. علي‌رغم هشدارهاي رهبري معظم انقلاب، يك هفته خيابان‌هاي تهران محل اردوكشي چماق‌به‌دست‌هاي سبز شد و آرام‌ترين حركت موسوي و طرفدارانش در عصر روز 25 خرداد، با حمله به پايگاه نظامي و هفت كشته به پايان رسيد. موسوي كه به عروسكي در دست دشمنان انقلاب تبديل شده بود، هشت ماه كوشيد تا هوادارانش را در خيابان نگه دارد، 30 خرداد، روز قدس، 13 آبان، 16 آذر و عاشورا پله‌هايي براي موسوي بود تا هوادارانش را از جماعت داراي ابهام به نتيجه انتخابات به گروهي محدود از سلطنت‌طلب‌ها و بهايي‌ها و خانواده‌هاي معدومين منافق تبديل كند كه كينه يزيدي از امام حسين(ع) را در سينه داشتند.
 
پشتيبانان موسوي هم با سكوتشان او را تشويق مي‌كردند، گويي قرار است حاكميتي دوگانه ايجاد شود و خواص ساكت نقش حكم و واسطه را بازي كنند. همانگونه كه تكيه گاه فتنه هميشه از لفظ "اين طرفي‌ها" و "آن‌طرفي‌ها" استفاده مي‌كند.
 
6- در روزهاي اوج انقلاب اسلامي، در روزهايي كه مردم ايران‌با نشاط و شادي تمام جشن 22 بهمن را بي مبارك مصري بر پا كردند، سران فتنه نيز به وظايف سازماني‌شان عمل مي‌كردند. در دو ماه گذشته فحش و ناسزايي نبود كه موسوي و كروبي نثار انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي نكنند، كار به آنجا رسيد كه در سالروز انقلاب اسلامي نظام منحوس شاهنشاهي بهتر از نظام اسلامي خوانده شد.
 
سقوط ديكتاتور مصر و گشوده شدن معبري طلايي براي صدور انقلاب اسلامي به كشورهاي عربي و مسلمان، انگليس، امريكا و اسرائيل را آنچنان آشفته كرده بود كه بنابرمثل "الغريق يتشبّث بكل حشيش"، موسوي و كروبي را براي نا امن‌كردن ايران برگزيدند. موسوي اين بار هم كوشيد تا از اين فرصت امريكايي بهره برده اما روز 25 بهمن مصداق «ومكروا و مكرالله والله خير الماكرين» بود. محمد حسن روزي‌طلب

هیچ نظری موجود نیست: