ا

الَلهُمَ کُن لِوَلیِکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَنِ ، صَلَواتُکَ عَلیهِ وَ عَلی آبائِهِ فی هذِه الساَعةِ وَ فی کُل ساعةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَینًا حَتی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعًا وَتُمَتِعَّهُ فیها طَویلا

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

گفتگو با آيت‌الله مصباح يزدي درباره زندگى آيت‌الله العظمي بهجت


بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة ولياً و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا.
زندگى اولياى خدا براى ساير مردم الگويى است كه بايد آنها را شناخت و سرمشق قرار داد و استفاده كرد. وجود آنها براى تعليم و تربيت بندگان از نعمت هاى بزرگ خداوند است. يكى از اين شخصيت ها در عصر ما وجود مبارك حضرت آيت الله بهجت مدظله العالى است كه از جهات زيادى مى تواند براى ديگران الگو و سرمشق باشد.
بنده از سال 1331 كه به قم آمدم، با ايشان آشنا شدم. سال 1332 ما در مدرسه حجتيه بوديم و منزل ايشان، جنب مدرسه بود و تقريباً هر روز ايشان را هم در راه و هم در حرم زيارت مى كرديم. چهره روحانى و نورانى ايشان براى هر بيننده اى جاذبه داشت، كيفيت نشست و برخاست و حركات و سكنات ايشان جلب توجه مى كرد و نشان مى داد كه در فضاى معنوى خاصى زندگى مى كنند و توجه ايشان به مطالب، فوق توجه ديگران است.
تقيد معظم له به عبادات، سحرخيزى، زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند، اولين چيزهايى بود كه انسان را متوجه ايشان مى كرد; مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند براى خودسازى، يك الگوى رفتارى داشته باشند و از او پيروى كنند. آنچه بر اين عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ايشان بود كه گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چيزى كه طرف را به خود جذب مى كند، اثر مى گذاشت. اين خصوصيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك شود و ببينيم ايشان كيست و چه ويژگى هايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مى داديم با ايشان مأنوس باشند تحقيق كرديم تا معلوم شد كه از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم كه گه گاه به منزل ايشان برويم و از نصايح ايشان استفاده كنيم. خانه اى را كه اجاره كرده بودند، ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت و در اتاقى كه ما خدمت ايشان مى رسيديم پرده اى كشيده بودند كه پشت آن خانواده ايشان زندگى مى كردند و ما اين طرف پرده از عظمت روحى ايشان بهره مند مى شديم. زندگى ايشان بسيار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با يك دنيا نورانيت و معنويت بود. كم كم علاقه مند شديم كه خدمت ايشان درسى داشته باشيم و تقاضاى خود را عرض كرديم. ايشان از شاگردان برجسته و فاضل آيت الله بروجردى و از مستشكلان معروف و مبرّز درس ايشان بودند.
اولين چيزى كه ما را جذب كرد، جاذبه معنوى و روحانى ايشان بود; ولى به تدريج متوجه شديم كه ايشان از لحاظ علمى و فقاهت نيز در درجه اى بسيار عالى قرار دارند. اين بود كه سعى كرديم خدمت ايشان درسى داشته باشيم تا هم از معلومات ايشان بهره ببريم و هم بهانه اى باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات معنوى و روحانى ايشان بهره مند شويم.
كتاب طهارت را در يكى از حجره هاى مدرسه فيضيه با چند نفر از دوستان خدمت ايشان شروع كرديم. بعد از يك سال در مدرسه فيضيه، يكى دو سال هم در مدرسه خان كه مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى ناميده مى شد، خدمت ايشان درس داشتيم. بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسيديم و يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم و بعد هم يك دوره مكاسب و خيارات را كه تقريباً پانزده سال ادامه پيدا كرد. در اين مدت از درس ايشان استفاده هايى مى برديم كه در بسيارى از درس ها كمتر يافت مى شد.
ايشان در بيان مطالب ابتدا مسأله را از روى كتاب مرحوم شيخ انصارى مطرح و بعد هر كجا ديگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و ديگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى كردند و بعد نظر خاص خود را بيان مى كردند. اين شيوه باعث مى شد كه آراى اساتيد بزرگ در مورد يك موضوع مطرح و در وقت صرفه جويى شود. اساتيد ديگر هم شيوه هاى جالبى براى تدريس داشتند كه هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى كردند كه البته وقت بيشترى گرفته و احياناً مطالبى تكرار مى شد. نكاتى را كه در ضمن تدريس از خود ايشان استفاده مى كرديم چيزهايى بود كه ايشان شفاهاً از اساتيد دريافت كرده بودند كه مطالب بسيار ارزنده، عميق و داراى دقت هاى كم نظيرى بود.
اين شخصيت والامقام در فقه از مرحوم آقا شيخ محمدكاظم شيرازى (شاگرد مرحوم شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى) استفاده كرده بودند كه از اساتيد بسيار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائينى و بعد بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى) استفاده كرده بودند; البته هم طول مدت استفاده ايشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ايشان بيشتر بوده است. ايشان از نظر رفتار هم خيلى تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى بودند; چون گاهى مطالبى را از ايشان با اعجاب نقل مى كردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ايشان مى ديديم كه پيدا بود اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوى ايشان مؤثر بوده‌اند. به ياد دارم كه مى فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمد حسين طورى بود كه اگر كسى به فعاليت علمى ايشان توجه مى كرد، تصور مى كرد كه شبانه روز كارى جز مطالعه و تحقيق ندارد و اگر كسى از برنامه عبادى ايشان سراغ مى گرفت، گمان مى كرد كه جز عبادت به كارى نمى پردازد. در اين جا مناسب است به داستانى در مورد تقيد ايشان به فعاليت هاى علمى اشاره كنم:
حضرت آيت الله بهجت از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى نقل مى كردند كه فرموده بودند: من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب كفايه شركت كردم. در طول اين سيزده سال فقط يك شب موفق نشدم در درس ايشان شركت كنم و آن شبى بود كه به زيارت كاظمين رفته بودم و به موقع نرسيدم. در بين راه كه مى آمدم، حدس مى زدم كه ايشان در اين شب چه مطالبى را بيان خواهند كرد و پيشاپيش آنها را نوشتم و بعد كه به نجف آمدم و با دوستان صحبت كردم، ديدم تقريباً همه مطالبى را كه ايشان بيان فرموده بودند، پيشاپيش حدس زده و يادداشت كرده بودم و تقريباً نوشته من چيزى از درس ايشان كم نداشت; يعنى با اين موقعيت علمى كه مى توانستند درس استاد را پيشاپيش بنويسند، ولى مقيد بودند كه يك جلسه هم درس استاد فوت نشود.
جالب است بدانيد كه آقا شيخ محمدحسين، حاشيه مكاسب را كه از عميق ترين حاشيه ها بر مكاسب شيخ است و نيز حاشيه كفايه را تا 27 سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنين سير علمى داشته باشند، شايد تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آيت الله بهجت همچنين نقل مى فرمودند كه مرحوم آيت الله اصفهانى در كنار اين فعاليت هاى علمى، زيارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ايشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى كه بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند كه زمينه اى براى ديدار دوستان و اساتيد و شاگردان با هم ديگر باشد، مرحوم آقا شيخ محمد حسين مقيد بودند پاى سماور بنشينند و كفش ها را جفت كنند و در عين حال زبان ايشان مرتب در حال حركت بود و خيلى تند تند چيزى را مى خواندند كه ما متوجه نمى شديم چه ذكرى است كه ايشان اين قدر مقيد است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تكرار كند. يكى از دوستان كه با ايشان خيلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شيخ على محمد بروجردى) سؤال كردند: اين چه ذكرى است كه حتى بين سلام و احوال پرسى آن را ترك نمى كنيد؟ ايشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا " بخواند.
حضرت آيت الله بهجت زير دست چنين استادانى تربيت شده اند; به همين دليل مى ديديم كه هم فعاليت هاى علمى را بسيار مقدس مى شمردند و به عنوان يك عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهميت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زيارت و توسلات كه مستقيماً جنبه عبادى دارد.
غير از استفاده هايى از رفتار مرحوم آقا شيخ محمد حسين و ساير اساتيد (نظير مرحوم نائينى، كه از ايشان نكات اخلاقى ممتازى نقل مى كردند)، از مرحوم آقا ميرزا على قاضى نيز مستقيماً بهره برده و نزد ايشان شاگردى كرده اند. مرحوم قاضى در تربيت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبايى و مرحوم آقا شيخ محمدتقى آملى و مرحوم آيت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ايشان بهره برده اند.
البته غير از اين چند بزرگوار، شخصيت هاى ديگرى نيز در زندگى حضرت آيت الله بهجت مهم بوده اند كه ايشان گه گاه از آنها نكاتى را نقل مى كردند مثل مرحوم آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران. خود ايشان نقل مى كردند كه كسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببيند چه كسانى سحر در حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند كه معلوم شده بود بيش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زياد بودند و متأسفانه در عصر كنونى اين نمونه ها را كمتر مشاهده مى كنيم; البته علم غيب نداريم. شايد كسانى كه آن زمان اين عبادات را بيشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه اين كار را بكنند; ولى به هر حال مى شود با اطمينان گفت كه تقيد به اعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته كه جاى بسيار تأسف است.
ايشان در اواخر نيز از مرحوم آيت الله بروجردى در فقه استفاده كرده اند. به همين جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى (از راه شاگرد برجسته ايشان آقا شيخ محمد كاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائينى و مرحوم آقا شيخ محمد اصفهانى و تربيت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. اين اساتيد باعث شده اند شخصيتى جامع الاطراف به وجود آيد كه نعمت بسيار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد كه از لحظه لحظه عمر ايشان استفاده شود و به ويژه طلاب و كسانى كه دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ايشان باشند.
خداى متعال به اين استاد بزرگ يك ويژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است. ايشان از فتانت و كياست خاصى برخوردارند كه در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سياسى روشن بينى و تيزبينى خاصى دارند، به طورى كه انسان تعجب مى كند كسى كه در مسايل علمى و عبادى غرق است چگونه اين نكات را توجه دارد و درك مى كند. كسانى كه دورادور ايشان را در حال عبادت و درس ديده باشند، شايد فكر كنند كه نبايد در مسايل سياسى چندان سررشته داشته باشند; اما شايد برايتان جالب باشد كه لااقل بزرگ ترين مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى، ايشان بودند كه به صورت هاى مختلف به دوستان و كسانى كه در درس شركت مى كردند، سفارش مى فرمودند كه به اين گونه مسايل اهميت بدهند و اشاره مى كردند كه اگر اشخاص غير مقيد به مسايل معنوى به اين كارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسير اصلى خارج خواهند كرد. در عين حال كه تأكيد مى كردند مثلاً درس فقه را بنويسيد و در بحث ها دقت كنيد يا سفارشات اخلاقى مى كردند، توصيه مى كردند كه از مسايل سياسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشيم; حتى گاهى پيغام هاى خاصى به حضرت امام خمينى(قدس سره) درباره همين مسايل سياسى مى دادند كه در يك مورد بنده و يكى ديگر از دوستان، واسطه رساندن اين پيام به حضرت امام(قدس سره) بوديم. حضرت امام(قدس سره) هم به ايشان عنايت خاصى داشتند; البته من شخصاً و مستقيماً از ايشان چيزى نشنيده بودم; چون كمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتيد بشوم و سؤال كنم و غالباً چيزهايى كه به خاطرم مانده يا مشاهده كرده ام يا ابتداً خود اساتيد بيان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى كردند: از آن جا كه حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آيت الله بروجردى ارتباط نزديكى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان كمك به زندگى ساده ايشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نكرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى ديدند كه اين وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر اين كه من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهيد كه اين را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول كرده بودند.
يكى از دوستانى كه زياد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى كردند، جناب آقاى مسعودى، توليت كنونى آستانه مقدسه هستند. ايشان نقل مى كردند گاهى كه گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پيش مى آمد و يا مريضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پيش آمد كه خدمت ايشان رفتم و ايشان دستور دادند قربانى كنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آيت الله بهجت قربانى كنم. (دو موردى كه يادم مى آيد مريضى بود.)
مرحوم آقامصطفى خمينى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى كردند كه ايشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسيار ممتازى هستند. از جمله مطالبى كه ايشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل كردند، اين بود كه ايشان داراى موت اختيارى هستند; يعنى قدرت دارند كه هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع كنند و باز مراجعت كنند. اين از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسير سير و سلوك عرفانى به آن مى رسند. همين طور مقامات معنوى ديگرى در معارف توحيدى كه زبان بنده توانايى بحث در زمينه آنها را ندارد. اين مطالب را هم اگر نشنيده بودم لياقت آن را نداشتم كه مطرح كنم. متأسفانه به رغم اينكه سال هاى طولانى خدمت ايشان بوديم، لياقت اين را پيدا نكرديم كه عنايتى به ما بفرمايند و چيزى به ما ياد بدهند و دست ما را بگيرند و مثلاً به مقامى برسانند; البته از اين كه مشمول دعاهاى ايشان بوديم، خداى را شكر مى كنيم; كما اينكه الان هم از ادعيه ايشان بهره منديم; ولى شخصاً استفاده اى نبرديم. اينها مقاماتى است كه بنده و امثال بنده نمى توانيم به درستى تصور كنيم; ولى اولياى خدا به واقعيت آنها رسيده اند و كسانى كه ريگى در كفش نداشته باشند و از مجارى صحيح اطلاع پيدا كرده باشند، منكر اين مقامات نمى شوند.
از جمله كسانى كه در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شيخ عباس قوچانى، جانشين آقاى قاضى در مسايل عرفانى و معنوى بودند كه در نجف مشرف بودند و فرزند ايشان، حاج آقا محمود، الان نماينده ولى فقيه در ستاد مشترك ارتش هستند. ايشان از پدرشان حاج شيخ عباس نقل مى كردند كه وقتى آقاى بهجت خيلى جوان بودند و هنوز سن ايشان به بيست نرسيده بود (آن طور كه خاطرم هست تعبير ايشان اين بود كه هنوز محاسنشان درست در نيامده بود) به مقاماتى رسيده بودند كه من به واسطه ارتباط نزديك و رفاقت صميمانه اى كه با ايشان داشتم اطلاع يافتم و ايشان از من عهد شرعى گرفتند كه تا زنده هستند جايى نقل نكنم (به نظرم همين مسأله موت اختيارى را مطرح مى كردند). وقتى در سن قبل از بيست سالگى به اين مقامات رسيده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سير و سلوك و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظايف، مى توان حدس زد كه بايد به چه پايه اى از قرب خدا رسيده باشند.
همين روح پاك و بامعنويت باعث مى شود كه هر مؤمن پاك سرشتى كه ايشان را مى بيند مجذوب مى شود; مخصوصاً اگر حالات عبادى ايشان را ببيند و موفق شود در نماز ايشان شركت كند كه مايه بركات بسيار زيادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم اين زمان است كه اين گونه بندگانى در حضور ديگران عبادات را انجام مى دهند كه آنها هم ببينند چنين حالاتى هم وجود دارد و فكر نكنند همه خيالات است; البته اينها قطره اى از درياى كمالات آنها است كه شايد بيش از اين مجاز نباشند به ديگران ارائه دهند.
از ويژگى هاى ايشان اين است كه در اظهار مقامات معنوى بسيار امساك دارند و كتوم هستند. بسيار كم اتفاق مى افتد طورى رفتار كنند و چيزى بگويند كه مخاطب متوجه شود و مطمئن شود كه امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزديكان ايشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ايشان گه گاه به نكاتى برخورده اند كه نشانه هاى قطعى بر اين است كه ايشان اطلاعات و قدرت هايى بيش از ديگران در اختيارشان است.
ما در درس، سعى مى كرديم چند دقيقه اى بيشتر مزاحم ايشان بشويم كه از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده كنيم. ايشان هم معمولاً پيش از درس به اتاق محل درس تشريف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلكه هميشه، به طور غير مستقيم نصيحت مى كردند. حديثى مى خواندند يا داستانى تاريخى از كسى نقل مى كردند; ولى مناسبت آن حديث و داستان تاريخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود كه گويى رفتار ما را بيان مى كنند يا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل يك حديث و ذكر تكه اى تاريخى آن را گوشزد مى كردند. همه دوستان هر كدام به مناسبتى اين چنين استنباطى داشتند; يعنى مى گفتند ايشان مطالبى مى گويند كه درست مى شود بر زندگى ما و مشكلى كه در زندگى داريم، تطبيق كرد و با ذكر اين داستان و حديث مشكل ما را حل مى كنند يا اگر قصور و اشتباهى داشتيم، تذكر مى دهند. اين روش ايشان در برخورد با ديگران براى تربيت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند اين كار را بكنيد يا نكنيد يا فلان كار را كرده ايد; بلكه با ذكر حديث و داستان، شخص را متوجه نقص كارش مى كردند و مقيد مى كردند كه خود را اصلاح كند.
مسأله ديگر تشرف ايشان به حرم حضرت معصومه(عليها السلام)است. بيش از 40 سال است كه ايشان را مى شناسم. برنامه ايشان اين بوده كه هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل يك برنامه روزانه داشتند كه هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوايل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى ديگر در حرم حضرت معصومه(عليها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ايشان اين بود كه پيش از غروب مى آمدند طرف هاى خيابان صفائيه و قدم مى زدند. آن وقت ها اين ساختمان ها و پارك و... نبود. از نزديك پل صفائيه به بعد، زمين مزروعى بود. مقدار زيادى از زمين هاى مزروعى مى گذشتيم تا به پل راه آهنى كه به كاشان مى رود، مى رسيديم و همه اينها زمين مزروعى بود. نزديك غروب تا اين جا پياده مى آمدند و بعد در اين زمين ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (يكى، دو نفر) كه علاقه مند بودند خدمت ايشان برسند با ايشان نماز مى خواندند و با اين كه در بيابان بود، حالت عجيبى در نمازشان داشتند. يكى از دوستان نقل مى كرد كه يك شب قبل از نماز، ايشان فرمودند: اگر سلاطين عالم مى دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هايى ببرد هيچ گاه دنبال اين مسايل مادّى نمى رفتند.
مدت ها گذشت تا منزل كوچكى (همين جايى كه الان سكونت دارند) براى ايشان تهيه شد. قبلاً ايشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساكن بودند. در حدود سى و چند سال پيش منزل كوچكى خريدارى كردند كه دقيقاً نمى دانم از محل املاك و ارث پدرى ايشان بود يا كسى براى ايشان خريده بود. اين جا چون نزديك تر بودند بيشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ايشان مى رسيدند. بعد ايشان را دعوت كردند براى مسجد فاطميه و آن جا محل اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده كنند. از آن زمان تاكنون بيش از سى سال است كه در مسجد فاطميه سه وقت نماز را برگزار مى كنند و بعداً درسشان را نيز به مسجد منتقل كردند. در حال حاضر ديد و بازديد و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گيرد; چون خانه ايشان ظرفيت زيادى ندارد. دو سه اتاق كوچك با همان گليم هاى قديمى كه از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعيت، منزل ايشان هيچ تغييرى نكرده است و جاى پذيرايى و ملاقات از بازديد كنندگان ندارند; به همين جهت است كه در اعياد هم كسانى كه بخواهند ايشان را زيارت كنند در همان مسجد فاطميه خدمت ايشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعيت از سوى ايشان به نظر من يكى از كرامات ايشان است; يعنى شرايط زندگى ايشان در سن هشتاد سالگى به هيچ وجه ايجاب نمى كرد كه ايشان زير بار چنين مسؤوليتى برود و كسانى كه ايشان را مى شناختند، هيچ وقت حدس نمى زدند كه ممكن است ايشان حاضر شوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسؤوليت آن را قبول كنند. بدون شك جز احساس وظيفه متعينى چيز ديگرى باعث نشد كه اين مسؤوليت را بپذيرند و بايد گفت كه رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى، حجت را بر ديگران تمام مى كند كه مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى كرد; بدون اين كه تغييرى در لباس، خوراك، مسكن و شرايط زندگى پيش آيد.
كسانى كه با ايشان معاشرت داشتند، گه گاه كرامات و امور خارق العاده اى از ايشان مشاهده مى كردند; هر چند ايشان هميشه سعى مى كردند طورى رفتار كنند كه معلوم نشود امر خارق العاده اى است. يكى از اين قضايا مربوط مى شود به ايامى كه حضرت امام(قدس سره) در تبعيد به سر مى بردند. آن موقع بسيارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذيت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى كردند و به محض اين كه كلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى كردند و مدت ها تبعيد و زندان برايشان در نظر مى گرفتند. يادم مى آيد در مدرسه منتظريه كه مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدريس مى كردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقيب بودند. ايشان را گرفتند و طبق قراين اين نگرانى وجود داشت كه ممكن است ايشان را خيلى اذيت كنند. همه ما خيلى نگران بوديم كه اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسايل داشته باشند، ممكن است خيلى ايشان را اذيت كنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم كه جريان اين است و ما خيلى نگران هستيم. ايشان تأملى كردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد; كه اين فرمايش ايشان اشاره اى به اين بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد بود. البته اين حرف را ممكن است هر كسى بگويد; ولى موقعيت طورى بود كه مژده اى براى ما بود و مطمئن بوديم كه ايشان چيزى مى دانند و مشكلى براى آقاى جنتى پيش نمى آيد. دليل ما از اين برداشت اين بود كه در مواردى براى اشخاص ديگر مى گفتيم دعا كنيد و ايشان چيزى نمى گفتند و بعد هم مى ديديم اين اشخاص به زودى آزاد نمى شوند

هیچ نظری موجود نیست: