يادداشت امروز در پي آن است كه با استناد به شواهد و قرائن موجود، تصويري گويا از اردوگاه فروپاشيده فتنه گران ارائه دهد. در ترسيم تابلوي پيش روي از برخي اخبار موثق ولي ناگفته و منتشر نشده نيز استفاده شده است. اخباري كه شماري از افراد نزديك به اردوگاه فتنه با احساس مسئوليت ديني و ملي و به قيد غليظ و شديد براي مخفي ماندن نام خويش در اختيار نگارنده گذاشته اند. اين تابلو كه در پي ترسيم آن هستيم فقط چند صحنه از اردوگاه ياد شده را به نمايش مي گذارد و شرح بيشتر به فرصتي يا فرصت هاي ديگر موكول مي شود. ترسيم اين تابلو، از آن روي اهميت دارد كه اين روزها سران فتنه و رسانه هاي بيروني حامي فتنه نعل وارونه مي زنند و بعيد نيست برخي از ساده انديشان نيز «ردپا» را ديگرگونه تلقي كنند!
1- استاد دانشكده پزشكي در آزمون باليني دانشجويان پزشكي از دانشجويي پرسيد؛ فرض كنيد بيمار شما به عمل جراحي نياز دارد و بايد او را با استفاده از داروي هوش بري كلروفرم بيهوش كنيد، چه ميزان از اين دارو براي هوش بري او به كار مي بريد؟ و چگونه؟ دانشجو در پاسخ گفت؛ ابتدا 4 قاشق غذاخوري از محلول كلروفرم به او مي خورانيم و بعد... استاد ابرو درهم كشيد و دانشجو با نگاه به چهره استاد متوجه شد كه جواب به خلاف داده و در خلاف گويي به گزاف هم رفته است، با عجله گفت؛ استاد! اجازه بدهيد كمي فكر كنم و استاد شانه بالا انداخت و گفت؛ بايد پيش از اين فكر مي كردي، متاسفانه بيمار شما با همان تجويز اوليه، فوت كرده و جان به جان آفرين داده است!
در اظهارنظر سران فتنه و مواضع آنان كه اين روزها و هر از چندگاه بر زبان مي آورند و يا - به فرموده!- بر كاغذ مي دوانند دقت كنيد. تمامي آنها در يك نقطه اشتراك نظر دارند، اگرچه اين نكته را به تلويح و نه تصريح ابراز مي دارند. آن نكته اين كه مي دانند پروژه فتنه در اولين فاز حركت آن كه تجويز مثلث بيروني آمريكا، انگليس و اسرائيل بود، مرده است و از آنجا كه سران فتنه هويت خويش را آشكارا و بي پرده- و در توهم پيروزي- به مثلث ياد شده گره زده بودند، اكنون باور كرده اند با مرگ فتنه، آنها نيز مرده اند و يا اگر نمرده باشند، دستكم اين كه دچار مرگ مغزي شده اند و زندگي نباتي دارند! مديريت بيروني فتنه هم درباره سران فتنه دقيقاً به همين باور رسيده است. بعد از حماسه هاي بي نظير 9 دي و 22بهمن 88 مديران بيروني فتنه كه تا آن هنگام وانمود مي كردند همه تخم مرغ هاي خود را در سبد سران فتنه نهاده اند، به يك چرخش يكصدو هشتاد درجه اي دست زدند كه قطع اميد كامل آنها از كارآمدي فتنه را اعلام مي كرد. اوباما از ضرورت مذاكره با ايران سخن گفت، هيلاري كلينتون با عجله به منطقه سفر كرد و پروژه «ايران هراسي» را با جديت بيشتري پي گرفت. ترساندن كشورهاي همسايه از ايراني كه تا چند هفته قبل پايان اقتدار آن را فرياد مي زدند. ضرورت تحريم ايران- اين دفعه نه به گفته و خواسته شيرين عبادي براي حمايت از اصلاح طلبان بلكه- با هدف وادار كردن ايران مقتدر به مذاكره با 1+5 پيش كشيده شد. نتانياهو در اعلام شكست فتنه ترديدي به خود راه نداد. شبكه فاكس نيوز-ارگان پنتاگون- در اقدامي بي سابقه از حضور جمعيت چند ميليوني به حمايت از جمهوري اسلامي ايران و محكوميت فتنه گران در راهپيمايي 22بهمن خبر داد. واشنگتن پست اوباما و متحدانش را به اتهام سرمايه گذاري بي نتيجه و پرهزينه روي موسوي و خاتمي و كروبي، ملامت كرد. گروههاي ضدانقلاب كه تا آن هنگام در ائتلاف با سران فتنه بودند، درباره بي عرضگي آنها گفتند و نوشتند و...
در مصر باستان، غلامان و كنيزان فرعون را همراه با جسد او دفن مي كردند و براين باور بودند كه زندگي چاكران فرعون فقط در كنار او قابل تعريف است و پس از مرگ فرعون، آنها نيز مرده اند و بايد در جوار او به خاك سپرده شوند. خدا بر درجات امام راحل ما بيفزايد كه از آمريكا با عنوان فرعون جديد، ياد مي كردند و در جايي ديگر خطاب به كساني كه با خيانت به ملت و براي كسب قدرت دست به دامان آمريكا شده اند، مي فرمود «ابرقدرت ها، آن لحظه اي كه منافعشان اقتضا كند، شما و قديمي ترين وفاداران و دوستان خود را قرباني مي كنند و پيش آنان دوستي و دشمني و نوكري و صداقت ارزش و مفهومي ندارد» صحيفه امام(ره) جلد 20 ص .329
2- در اين نوشته محدود، نوبت به موسوي و كروبي نمي رسد. پرداختن به شرايط كنوني آن دو را به فرصت ديگري موكول مي كنيم. اما، به عنوان نمونه و فقط به عنوان نمونه در داستان زير دقت كنيد. داستاني عبرت آموز و ترحم برانگيز نسبت به پايان كار كساني كه در پايان كار خويش انديشه نكردند. بعد از حضور عده اي در مقابل منزل آقاي كروبي و اعتراض به اظهارات دشمن پسند وي كه ظاهراً با پاشيدن رنگ به در و ديوار محل سكونت او نيز همراه بود، آقاي موسوي در حالي كه از شنيدن اين خبر به شدت عصباني شده و كنترل خود را از دست داده بود، خطاب به چند تن از اطرافيان مي گويد؛ «اين يك توطئه از قبل طراحي شده براي خراب كردن من است»! چرا...؟! آقاي موسوي در ادامه مي گويد «اين عده با شعار دادن عليه آقاي كروبي و رنگ پاشيدن به در خانه او قصد داشته اند كه بگويند آقاي كروبي مهم تر از من است(!!) اگر چنين قصدي نداشتند، چرا عليه من شعار ندادند و چرا به در و ديوار خانه من رنگ نپاشيدند»؟!
اين ماجرا كه فقط يك نمونه از دهها و شايد صدها نمونه مشابه ديگر است، و با چند دست به ما رسيده است - و در صحت آن ترديدي نداريم- به وضوح نشان مي دهد كه آقايان از كجا به كجا رسيده اند؟ و چي فكر مي كردند و چي شده است؟! به اظهارنظرهاي آقايان موسوي و كروبي در اين روزها توجه كنيد. ناسزاگويي ها و پرده دري هاي آنان عليه نظام، قبل از آن كه با هدف به قول خودشان «مبارزه در بستر -به اصطلاح- جنبش سبز»! باشد، رقابت با يكديگر براي ابراز وجود است و هر يك از آنها با ناسزاگويي بيشتر عليه نظام اسلامي و ارزش هاي ديني و برجان نشسته مردم تلاش مي كنند حساسيت بيشتري برانگيخته و شعارهاي بيشتري عليه خود كسب كنند! تا از اين طريق بر ديگري فخر بفروشند كه اگر من- همان من كه امام(ره) مي فرمود شيطان است- از تو مهم تر نبودم، شعارها بر ضد من- باز هم همان من- بيشتر از تو نبود! آيا نمي بينيد كه علي رغم بي محلي مردم، هر روز بر غلظت ناسزاها مي افزايند؟! شما را به خدا كسب و كار جديد آقايان را ملاحظه بفرمائيد!
3- آقاي خاتمي اما، بعد از شكست فتنه و رسوايي حاصل از همراهي آشكار با مثلث بيروني آمريكا، انگليس و اسرائيل، راه ديگري را برگزيده است. در اظهارات اخير وي دقت كنيد؛
«ما قانون اساسي را قبول داريم»، «ما خواهان براندازي نظام نيستيم و خواست ما حفظ نظام است»! «اصرار ما اين بوده و هست كه بايد در چارچوب قانون عمل كنيم»! «حرف ما اصلاح طلبان بازگشت به كل قانون اساسي و پذيرش داوري آن است»!
اين سخنان از كسي است كه در جريان فتنه، همراه و همصدا با ساير سران فتنه و با پيروي از فرمول جرج سوروس صهيونيست- بعد از دوبار ملاقات با وي- و نسخه مايكل لدين و جين شارپ و ريچارد دورتي عمر نظام اسلامي را پايان يافته مي دانست، از پاره كردن عكس حضرت امام(ره)، اهانت به عاشوراي حسيني(ع) حمايت مي كرد، براي «جمهوري ايراني» به جاي «جمهوري اسلامي ايران» سينه چاك مي كرد، به پيروي آشكار از دستور ديكته شده آمريكا و انگليس و اسرائيل، در شيپور فريب و مضحك ادعاي «تقلب 11 ميليوني در انتخابات»! مي دميد، با منافقين، بهايي ها، سلطنت طلب ها، ماركسيست ها و تمامي گروههاي ضد انقلاب و دشمنان اسلام و امام(ره) در ائتلاف بود و... حالا چه شده و غير از شكست رسوايي برانگيز فتنه آمريكايي، انگليسي و اسرائيلي چه اتفاق- از نظر آقاي خاتمي- غير منتظره اي رخ داده است كه ايشان به ياد قانون اساسي و نظام و جمهوري اسلامي و امام(ره) و... افتاده است؟!
خاتمي در پي آن است كه دست هاي خود را بالا ببرد، بي آن كه هزينه خيانت خود را بپردازد و مجازات وطن فروشي خويش را تحمل كند! طرفه آن كه مي خواهد «نياز» خود را به عنوان «امتياز» بفروشد.آيا نظام و مردم مي پذيرند؟ معلوم است كه پاسخ منفي است. كسي مانع توبه او نيست، چرا كه توبه مجرمان و خيانت كاران -اگر موفق به توبه شوند- از بار گناه آنان نزد خداي رحيم و رحمان مي كاهد، اما خيانت- مخصوصاً خيانت به اسلام و مردم مسلمان، آنهم در همراهي با بيگانگان- نمي تواند بي مجازات و مكافات باقي بماند، چرا كه كمترين آثار سوء آن، تجري به خيانت از سوي افراد مشابه در حال يا آينده و تلقي كم هزينه بودن توطئه از سوي دشمنان است. خيانت كار بعد از مكافات مي تواند در ميان مردم به زندگي عادي خود ادامه دهد، ولي بديهي است كه مجرمان را پيشنماز نمي كنند و به امور حساس نمي گمارند.
4- اما، دست بالا بردن و تسليم خاتمي- ولو به ظاهر- براي يكي ديگر از دست اندركاران ناخوشايند است، او به خاتمي هشدار مي دهد كه اگر دست هاي خود را بالا ببري، در يك بازي «باخت- باخت» وارد شده اي، چيزي به دست نمي آوري و همه چيزت را هم از دست مي دهي! اين در حالي است كه شخص هشداردهنده، خود مدتي است دست ها را به صورت «نيمه بالا» درآورده است. يكي به نعل مي زند و يكي به ميخ. او مي داند كه فريب اوليه مردم به بهانه تقلب در انتخابات كارگر نبوده است، كف خيابان را به دليل هوشياري كساني كه با خوشبيني فريب خورده بودند، از دست داده اند. فتنه با شكست قطعي روبرو شده است. حاميان بيروني حاضر به سرمايه گذاري روي ورشكستگان نيستند. موسوي و كروبي از مصرف افتاده اند، اين دو در حلقه تنگ ضد انقلاب تابلودار قابل تعريف هستند و... پس چرا خاتمي را زينهار مي دهد كه مبادا دست هاي خود را بالا ببرد؟! اين حكايت ديگري دارد كه به آن خواهيم پرداخت. ان شاءالله.
5- و بالاخره، سخني هم با برخي از دوستان- فقط شمار اندكي از آنان- در ميان است كه به هوش باشند و خداي نخواسته در زمين دشمن بازي نكنند. فتنه و سران فتنه از نفس افتاده اند و اين روزها در محافل بزمي خود پز رزمي مي دهند و مثلا درباره تجمع اعتراض آميز در فلان روز و فلان محل خبر مي دهند. نه اين كه مردم و مسئولان مربوطه، هوشيار و پي گير نباشند، بلكه سخن آن است كه اين ترفندها فقط براي ابراز وجود است. بايد مراقب شكل هاي ديگري از توطئه بود.
حسين شريعتمداري
1- استاد دانشكده پزشكي در آزمون باليني دانشجويان پزشكي از دانشجويي پرسيد؛ فرض كنيد بيمار شما به عمل جراحي نياز دارد و بايد او را با استفاده از داروي هوش بري كلروفرم بيهوش كنيد، چه ميزان از اين دارو براي هوش بري او به كار مي بريد؟ و چگونه؟ دانشجو در پاسخ گفت؛ ابتدا 4 قاشق غذاخوري از محلول كلروفرم به او مي خورانيم و بعد... استاد ابرو درهم كشيد و دانشجو با نگاه به چهره استاد متوجه شد كه جواب به خلاف داده و در خلاف گويي به گزاف هم رفته است، با عجله گفت؛ استاد! اجازه بدهيد كمي فكر كنم و استاد شانه بالا انداخت و گفت؛ بايد پيش از اين فكر مي كردي، متاسفانه بيمار شما با همان تجويز اوليه، فوت كرده و جان به جان آفرين داده است!
در اظهارنظر سران فتنه و مواضع آنان كه اين روزها و هر از چندگاه بر زبان مي آورند و يا - به فرموده!- بر كاغذ مي دوانند دقت كنيد. تمامي آنها در يك نقطه اشتراك نظر دارند، اگرچه اين نكته را به تلويح و نه تصريح ابراز مي دارند. آن نكته اين كه مي دانند پروژه فتنه در اولين فاز حركت آن كه تجويز مثلث بيروني آمريكا، انگليس و اسرائيل بود، مرده است و از آنجا كه سران فتنه هويت خويش را آشكارا و بي پرده- و در توهم پيروزي- به مثلث ياد شده گره زده بودند، اكنون باور كرده اند با مرگ فتنه، آنها نيز مرده اند و يا اگر نمرده باشند، دستكم اين كه دچار مرگ مغزي شده اند و زندگي نباتي دارند! مديريت بيروني فتنه هم درباره سران فتنه دقيقاً به همين باور رسيده است. بعد از حماسه هاي بي نظير 9 دي و 22بهمن 88 مديران بيروني فتنه كه تا آن هنگام وانمود مي كردند همه تخم مرغ هاي خود را در سبد سران فتنه نهاده اند، به يك چرخش يكصدو هشتاد درجه اي دست زدند كه قطع اميد كامل آنها از كارآمدي فتنه را اعلام مي كرد. اوباما از ضرورت مذاكره با ايران سخن گفت، هيلاري كلينتون با عجله به منطقه سفر كرد و پروژه «ايران هراسي» را با جديت بيشتري پي گرفت. ترساندن كشورهاي همسايه از ايراني كه تا چند هفته قبل پايان اقتدار آن را فرياد مي زدند. ضرورت تحريم ايران- اين دفعه نه به گفته و خواسته شيرين عبادي براي حمايت از اصلاح طلبان بلكه- با هدف وادار كردن ايران مقتدر به مذاكره با 1+5 پيش كشيده شد. نتانياهو در اعلام شكست فتنه ترديدي به خود راه نداد. شبكه فاكس نيوز-ارگان پنتاگون- در اقدامي بي سابقه از حضور جمعيت چند ميليوني به حمايت از جمهوري اسلامي ايران و محكوميت فتنه گران در راهپيمايي 22بهمن خبر داد. واشنگتن پست اوباما و متحدانش را به اتهام سرمايه گذاري بي نتيجه و پرهزينه روي موسوي و خاتمي و كروبي، ملامت كرد. گروههاي ضدانقلاب كه تا آن هنگام در ائتلاف با سران فتنه بودند، درباره بي عرضگي آنها گفتند و نوشتند و...
در مصر باستان، غلامان و كنيزان فرعون را همراه با جسد او دفن مي كردند و براين باور بودند كه زندگي چاكران فرعون فقط در كنار او قابل تعريف است و پس از مرگ فرعون، آنها نيز مرده اند و بايد در جوار او به خاك سپرده شوند. خدا بر درجات امام راحل ما بيفزايد كه از آمريكا با عنوان فرعون جديد، ياد مي كردند و در جايي ديگر خطاب به كساني كه با خيانت به ملت و براي كسب قدرت دست به دامان آمريكا شده اند، مي فرمود «ابرقدرت ها، آن لحظه اي كه منافعشان اقتضا كند، شما و قديمي ترين وفاداران و دوستان خود را قرباني مي كنند و پيش آنان دوستي و دشمني و نوكري و صداقت ارزش و مفهومي ندارد» صحيفه امام(ره) جلد 20 ص .329
2- در اين نوشته محدود، نوبت به موسوي و كروبي نمي رسد. پرداختن به شرايط كنوني آن دو را به فرصت ديگري موكول مي كنيم. اما، به عنوان نمونه و فقط به عنوان نمونه در داستان زير دقت كنيد. داستاني عبرت آموز و ترحم برانگيز نسبت به پايان كار كساني كه در پايان كار خويش انديشه نكردند. بعد از حضور عده اي در مقابل منزل آقاي كروبي و اعتراض به اظهارات دشمن پسند وي كه ظاهراً با پاشيدن رنگ به در و ديوار محل سكونت او نيز همراه بود، آقاي موسوي در حالي كه از شنيدن اين خبر به شدت عصباني شده و كنترل خود را از دست داده بود، خطاب به چند تن از اطرافيان مي گويد؛ «اين يك توطئه از قبل طراحي شده براي خراب كردن من است»! چرا...؟! آقاي موسوي در ادامه مي گويد «اين عده با شعار دادن عليه آقاي كروبي و رنگ پاشيدن به در خانه او قصد داشته اند كه بگويند آقاي كروبي مهم تر از من است(!!) اگر چنين قصدي نداشتند، چرا عليه من شعار ندادند و چرا به در و ديوار خانه من رنگ نپاشيدند»؟!
اين ماجرا كه فقط يك نمونه از دهها و شايد صدها نمونه مشابه ديگر است، و با چند دست به ما رسيده است - و در صحت آن ترديدي نداريم- به وضوح نشان مي دهد كه آقايان از كجا به كجا رسيده اند؟ و چي فكر مي كردند و چي شده است؟! به اظهارنظرهاي آقايان موسوي و كروبي در اين روزها توجه كنيد. ناسزاگويي ها و پرده دري هاي آنان عليه نظام، قبل از آن كه با هدف به قول خودشان «مبارزه در بستر -به اصطلاح- جنبش سبز»! باشد، رقابت با يكديگر براي ابراز وجود است و هر يك از آنها با ناسزاگويي بيشتر عليه نظام اسلامي و ارزش هاي ديني و برجان نشسته مردم تلاش مي كنند حساسيت بيشتري برانگيخته و شعارهاي بيشتري عليه خود كسب كنند! تا از اين طريق بر ديگري فخر بفروشند كه اگر من- همان من كه امام(ره) مي فرمود شيطان است- از تو مهم تر نبودم، شعارها بر ضد من- باز هم همان من- بيشتر از تو نبود! آيا نمي بينيد كه علي رغم بي محلي مردم، هر روز بر غلظت ناسزاها مي افزايند؟! شما را به خدا كسب و كار جديد آقايان را ملاحظه بفرمائيد!
3- آقاي خاتمي اما، بعد از شكست فتنه و رسوايي حاصل از همراهي آشكار با مثلث بيروني آمريكا، انگليس و اسرائيل، راه ديگري را برگزيده است. در اظهارات اخير وي دقت كنيد؛
«ما قانون اساسي را قبول داريم»، «ما خواهان براندازي نظام نيستيم و خواست ما حفظ نظام است»! «اصرار ما اين بوده و هست كه بايد در چارچوب قانون عمل كنيم»! «حرف ما اصلاح طلبان بازگشت به كل قانون اساسي و پذيرش داوري آن است»!
اين سخنان از كسي است كه در جريان فتنه، همراه و همصدا با ساير سران فتنه و با پيروي از فرمول جرج سوروس صهيونيست- بعد از دوبار ملاقات با وي- و نسخه مايكل لدين و جين شارپ و ريچارد دورتي عمر نظام اسلامي را پايان يافته مي دانست، از پاره كردن عكس حضرت امام(ره)، اهانت به عاشوراي حسيني(ع) حمايت مي كرد، براي «جمهوري ايراني» به جاي «جمهوري اسلامي ايران» سينه چاك مي كرد، به پيروي آشكار از دستور ديكته شده آمريكا و انگليس و اسرائيل، در شيپور فريب و مضحك ادعاي «تقلب 11 ميليوني در انتخابات»! مي دميد، با منافقين، بهايي ها، سلطنت طلب ها، ماركسيست ها و تمامي گروههاي ضد انقلاب و دشمنان اسلام و امام(ره) در ائتلاف بود و... حالا چه شده و غير از شكست رسوايي برانگيز فتنه آمريكايي، انگليسي و اسرائيلي چه اتفاق- از نظر آقاي خاتمي- غير منتظره اي رخ داده است كه ايشان به ياد قانون اساسي و نظام و جمهوري اسلامي و امام(ره) و... افتاده است؟!
خاتمي در پي آن است كه دست هاي خود را بالا ببرد، بي آن كه هزينه خيانت خود را بپردازد و مجازات وطن فروشي خويش را تحمل كند! طرفه آن كه مي خواهد «نياز» خود را به عنوان «امتياز» بفروشد.آيا نظام و مردم مي پذيرند؟ معلوم است كه پاسخ منفي است. كسي مانع توبه او نيست، چرا كه توبه مجرمان و خيانت كاران -اگر موفق به توبه شوند- از بار گناه آنان نزد خداي رحيم و رحمان مي كاهد، اما خيانت- مخصوصاً خيانت به اسلام و مردم مسلمان، آنهم در همراهي با بيگانگان- نمي تواند بي مجازات و مكافات باقي بماند، چرا كه كمترين آثار سوء آن، تجري به خيانت از سوي افراد مشابه در حال يا آينده و تلقي كم هزينه بودن توطئه از سوي دشمنان است. خيانت كار بعد از مكافات مي تواند در ميان مردم به زندگي عادي خود ادامه دهد، ولي بديهي است كه مجرمان را پيشنماز نمي كنند و به امور حساس نمي گمارند.
4- اما، دست بالا بردن و تسليم خاتمي- ولو به ظاهر- براي يكي ديگر از دست اندركاران ناخوشايند است، او به خاتمي هشدار مي دهد كه اگر دست هاي خود را بالا ببري، در يك بازي «باخت- باخت» وارد شده اي، چيزي به دست نمي آوري و همه چيزت را هم از دست مي دهي! اين در حالي است كه شخص هشداردهنده، خود مدتي است دست ها را به صورت «نيمه بالا» درآورده است. يكي به نعل مي زند و يكي به ميخ. او مي داند كه فريب اوليه مردم به بهانه تقلب در انتخابات كارگر نبوده است، كف خيابان را به دليل هوشياري كساني كه با خوشبيني فريب خورده بودند، از دست داده اند. فتنه با شكست قطعي روبرو شده است. حاميان بيروني حاضر به سرمايه گذاري روي ورشكستگان نيستند. موسوي و كروبي از مصرف افتاده اند، اين دو در حلقه تنگ ضد انقلاب تابلودار قابل تعريف هستند و... پس چرا خاتمي را زينهار مي دهد كه مبادا دست هاي خود را بالا ببرد؟! اين حكايت ديگري دارد كه به آن خواهيم پرداخت. ان شاءالله.
5- و بالاخره، سخني هم با برخي از دوستان- فقط شمار اندكي از آنان- در ميان است كه به هوش باشند و خداي نخواسته در زمين دشمن بازي نكنند. فتنه و سران فتنه از نفس افتاده اند و اين روزها در محافل بزمي خود پز رزمي مي دهند و مثلا درباره تجمع اعتراض آميز در فلان روز و فلان محل خبر مي دهند. نه اين كه مردم و مسئولان مربوطه، هوشيار و پي گير نباشند، بلكه سخن آن است كه اين ترفندها فقط براي ابراز وجود است. بايد مراقب شكل هاي ديگري از توطئه بود.
حسين شريعتمداري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر